چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

تمثیل


قطره چون آب شد به تابستان    گشت آن آب سوی بحر روان
وز روانی خود به بحر رسید    خویشتن را ورای بحر ندید
هستی خویش را در او گم ساخت    هیچ چیزی به غیر آن نشناخت
گاه او را عیان به صورت موج    دید، هم در حضیض و هم در اوج
متراکم شد آن بخار و، از آن    متکاون شد ابر در نیسان
متقاطر شد ابر و باران گشت    رونق افزای باغ و بستان گشت
قطره‌ها چون به یکدگر پیوست    سیل شد بر رونده راه ببست
سیل هم کف‌زنان، خروش‌کنان    تافت یکسر به سوی بحر، عنان
چون به دریا رسید، کرد آرام    شد درین دوره سیر بحر، تمام
قطره این را چو دید، نتوانست    کردن انکار دیده و، دانست
کوست موج و بخار و سیل و سحاب    اوست کف، اوست قطره، اوست حباب
هیچ جز بحر در جهان نشناخت    عشق با هر چه باخت، با او باخت
از چب و راست چون گشاد نظر    غیر دریا ندید چیز دگر
همچنین عارفان عشق آیین    در جهان نیستند جز حق بین
دیده‌ی جمله مانده بر یک جاست    لیکن اندر نظر تفاوتهاست


همچنین مشاهده کنید