پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت


تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت    رحم آر که خون در دلم افتاد ز دستت
تا دور شدی از برم ای طرفه بغداد    شد دامن من دجله‌ی بغداد ز دستت
از دست تو فردا بروم داد بخواهم    تا چند کشم محنت و بیداد ز دستت
بی شکر شیرین تو در درگه خسرو    بر سینه زنم سنگ چو فرهاد ز دستت
گر زانک بپای علمم راه نباشد    از دور من و خاک ره و داد ز دستت
تا چند کنم ناله و فریاد که در شهر    فریاد رسی نیست که فریاد ز دستت
هر چند که سر در سر دستان تو کردیم    با این همه دستان نتوان داد ز دستت
از خاک سر کوی تو چون دور فتادم    دادیم دل سوخته بر باد ز دستت
زینسان که به غم خوردن خواجو شده‌ئی شاد    شک نیست که هرگز نشود شاد ز دستت


همچنین مشاهده کنید