پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

منزل پیر مغان کوی خرابات فناست


منزل پیر مغان کوی خرابات فناست    آخر ای مغبچگان راه خرابات کجاست
دست در دامن رندان قلندر زده‌ایم    زانک رندی و قلندر صفتی پیشه ماست
هر که در صبحت آن شاخ صنوبر بنشست    همچوباد سحری از سر بستان برخاست
پیش آنکس که چو نرگس نبود اهل بصر    صفت سرو به تقریر کجا آید راست
گر نمی‌خواست که آرد دل مجنون در قید    لیلی آن زلف مسلسل به چه رو می‌پیراست
هر چه در عالم تحقیق صفاتش خوانند    چو نکو درنگری آینه‌ی ذات خداست
گر چه صورت نتوان‌بست که جان را نقشیست    نقش جانست که در آینه دل پیداست
تلخ از آن منطق شیرین چو شکر نوش کنم    زانک دشنام که محبوب دهد عین دعاست
طلب از یار بجز یار نمی‌باید کرد    حاجت از دوست بجز دوست نمی‌شاید خواست
آنک نقش رخ خورشید عذاران می‌بست    چون نظر کرد رخ مهوش خود می‌آراست
گر توان حور پریچهره جدائی خواجو    تو مپندار که او یک سر موی از تو جداست


همچنین مشاهده کنید