چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست


ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست    وفا و عهد قدیمت مگر فراموشست
ز شور زلف تو دوشم شبی دراز گذشت    اگر چه زلف سیاهت زیادت از دوشست
بقصد خون دل من کمان ابرو را    کشیده چشم تو پیوسته تا بناگوشست
ز تیره غمزه‌ی عاشق کش تو ایمن نیست    و گرنه هندوی زلفت چرا زره پوشست
کنار سبزه‌ی سیراب و طرف جوی مجوی    ترا که سبزه براطراف چشمه‌ی نوشست
چگونه گوش توان کرد پند صاحب هوش    مرا که قول مغنی هنوز در گوشست
حدیث حسن بهاران ز هوشیاران پرس    چرا که بلبل بیچاره مست و مدهوشست
زبان سوسن آزاد بین که هست دراز    ولیک برخی آزاده‌ئی که خاموشست
دو چشم آهوی شیرافکنش نگر خواجو    که همچو بخت تو در عین خواب خرگوشست


همچنین مشاهده کنید