پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا
بیش ازین بی همدمی در خانه نتوانم نشست
|
همچنین مشاهده کنید
- گر سردر آورد سرم آنجا که پای اوست
- ساقیا می زین فزونتر کن که میخواران بسند
- نوبتی صبح برآمد ببام
- از لب شیرین چون شکر نبات آوردهئی
- تا چند دم از گل زنی ای باد بهاران
- هر که او را قدمی هست ز سر نندیشد
- خیمهی نوروز بر صحرا زدند
- ای صبا غلغل بلبل بگلستان برسان
- آن ترک پریچهره مگر لعبت چینست
- حدیث جان بجز جانان نداند
- شبست و خلوت و مهتاب و ساغر ای بت ساقی
- مستم ز در خانهی خمار برآرید
- برگ نسرین ترا بی خار مییابم هنوز
- دل من باز هوای سر کوئی دارد
- بر مه از سنبل پر چین تو پر چین بگرفت
- صبح کز چشم فلک اشک ثریا میریخت
- نظری کن اگرت خاطر درویشانست
- چو بر قمر ز شب عنبری نقاب انداخت
- آن ماه بین که فتنه شود مهر انورش
- گوئیا عزم ندارد که شود روز امشب