پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دیشب دلم ز ملک دو عالم خبر نداشت


دیشب دلم ز ملک دو عالم خبر نداشت    جانم ز غم برآمد و از غم خبر نداشت
آنرا که بود عالم معنی مسخرش    دیدم به صورتی که ز عالم خبر نداشت
دلخسته‌ئی که کشته شمشیر عشق شد    زخمش بجان رسید و ز مرهم خبرنداشت
مستسقی که تشنه‌ی دریای وصل بود    بگذشت آبش از سر و از یم خبر نداشت
دل صید عشق او شد وآگه نبود عقل    افتاد جام و خرد شد و جم خبر نداشت
جم را چو گشت بی خبر از جام مملکت    خاتم ز دست رفت و ز خاتم خبر نداشت
عیسی که دم ز روح زدی گو ببین که من    دارم دمی که آدم از آن دم خبر نداشت
خواجو که گشت هندوی خال سیاه دوست    دل را به مهره داد و ز ارقم خبر نداشت


همچنین مشاهده کنید