شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

مرا ای بخت یاری کن چو یار از دست بیرون شد


مرا ای بخت یاری کن چو یار از دست بیرون شد    بده صبری درین کارم که کار از دست بیرون شد
نگارین دست من بگرفت و از دست نگارینش    دلم خون گشت و زین دستم نگار از دست بیرون شد
شکنج افعی زلفش که با من مهره می‌بازد    بریزم مهره مهر ار چه ما را ز دست بیرون شد
من آنگه بختیار آیم که یارم بختیار آید    ولی از بخت یاری کو چو یار از دست بیرون شد
صبا گو باد می پیما و سوسن گو زبان می‌کش    که بلبل را ز عشق گل قرار از دست بیرون شد
مگر مرغ سحر خوانرا هم آوازی بدست آید    که چون بادش بصد دستان بهار از دست بیرون شد
می اکنون در قدح ریزم که خواجو می پرست آمد    گل این ساعت بدست آرم که خار از دست بیرون شد


همچنین مشاهده کنید