شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

بیار باده که شب ظلمتست و شاهد نور


بیار باده که شب ظلمتست و شاهد نور    شراب کوثر و مجلس بهشت و ساقی حور
کمینه خادمه‌ی بزمگاه ماست نشاط    کهینه خادم خلوتسرای ماست سرور
معطرست دماغ معاشران ز بخار    معنبرست مشام صبوحیان ز بخور
ببند خادم ایوان در سراچه که ما    بدوست مشتغلیم و ز غیر دوست نفور
ز نور عشق برافروز شمع منظر دل    به حکم آنکه مه از مهر می‌پذیرد نور
دلی که همدم مرغان لن ترانی نیست    کجا بگوش وی آید صفیر طایر طور
مرا ز میکده پرهیز کردن اولیتر    که گفته‌اند بپرهیز به شود رنجور
ولی چنین که منم بیخود از شراب الست    بهوش باز نیایم مگر بروز نشور
ز شکر تو مرا صبر به که شیرینی    طبیب منع کند از طبیعت محرور
ولی ز لعل تو صبرم خلاف امکانست    که می پرست نباشد ز جام باده صبور
فروغ چهره‌ات از تاب طره پنداری    که آفتاب شود طالع از شب دیجور
چه دور باشد ارت ذره ئی نباشد مهر    که ماه چارده دایم ز مهر باشد دور
به روی همنفسی خوش بود نظر ور نی    ز ناظری چه تمتع که نبودش منظور
ز جام عشق تو خواجو چنین که مست افتاد    بروز حشر سر از خاک برکند مخمور


همچنین مشاهده کنید