پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

کی بود کز تو جان فکاری نداشتم


کی بود کز تو جان فکاری نداشتم    درد دلی و ناله‌ی زاری نداشتم
تا بود نقد جان ، به کف من نیامدی    آنروز آمدی که نثاری نداشتم
گفتم ز کار برد مرا خنده کردنت    خندید و گفت من به تو کاری ندشتم
شد مانع نشستنم از خاک راه خویش    خاکم به سر که قدر غباری نداشتم
پیوسته دست بر سرم از عشق بود کار    هرگز به دست دست نگاری نداشتم
در مجلسی میانه جمعی نبود یار    کانجا پی نظاره کناری نداشتم
وحشی مرا به هیچ گلستان گذر نبود    کز نوگلی فغان هزاری نداشتم


همچنین مشاهده کنید