پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

گر ماه من برافکند از رخ نقاب را


گر ماه من برافکند از رخ نقاب را    برقع فروهلد به جمال آفتاب را
گویی دو چشم جادوی عابدفریب او    بر چشم من به سحر ببستند خواب را
اول نظر ز دست برفتم عنان عقل    وان را که عقل رفت چه داند صواب را
گفتم مگر به وصل رهایی بود ز عشق    بی‌حاصلست خوردن مستسقی آب را
دعوی درست نیست گر از دست نازنین    چون شربت شکر نخوری زهر ناب را
عشق آدمیتست گر این ذوق در تو نیست    همشرکتی به خوردن و خفتن دواب را
آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز    تا پادشه خراج نخواهد خراب را
قوم از شراب مست وز منظور بی‌نصیب    من مست از او چنان که نخواهم شراب را
سعدی نگفتمت که مرو در کمند عشق    تیر نظر بیفکند افراسیاب را


همچنین مشاهده کنید