جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را


چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را    چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند    عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را
دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت    سر من دار که در پای تو ریزم جان را
کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن    تا همه خلق ببینند نگارستان را
همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی    تا دگر عیب نگویند من حیران را
لیکن آن نقش که در روی تو من می‌بینم    همه را دیده نباشد که ببینند آن را
چشم گریان مرا حال بگفتم به طبیب    گفت یک بار ببوس آن دهن خندان را
گفتم آیا که در این درد بخواهم مردن    که محالست که حاصل کنم این درمان را
پنجه با ساعد سیمین نه به عقل افکندم    غایت جهل بود مشت زدن سندان را
سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات    غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را
سر بنه گر سر میدان ارادت داری    ناگزیرست که گویی بود این میدان را


همچنین مشاهده کنید