پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

سرمست درآمد از درم دوست


سرمست درآمد از درم دوست    لب خنده زنان چو غنچه در پوست
چون دیدمش آن رخ نگارین    در خود به غلط شدم که این اوست
رضوان در خلد باز کردند    کز عطر مشام روح خوش بوست
پیش قدمش به سر دویدم    در پای فتادمش که ای دوست
یک باره به ترک ما بگفتی    زنهار نگویی این نه نیکوست
بر من که دلم چو شمع یکتاست    پیراهن غم چو شمع ده توست
چشمش به کرشمه گفت با من    در نرگس مست من چه آهوست
گفتم همه نیکوییست لیکن    اینست که بی‌وفا و بدخوست
بشنو نفسی دعای سعدی    گر چه همه عالمت دعاگوست


همچنین مشاهده کنید