پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

بازت ندانم از سر پیمان ما که برد


بازت ندانم از سر پیمان ما که برد    باز از نگین عهد تو نقش وفا که برد
چندین وفا که کرد چو من در هوای تو    وان گه ز دست هجر تو چندین جفا که برد
بگریست چشم ابر بر احوال زار من    جز آه من به گوش وی این ماجرا که برد
گفتم لب تو را که دل من تو برده‌ای    گفتا کدام دل چه نشان کی کجا که برد
سودا مپز که آتش غم در دل تو نیست    ما را غم تو برد به سودا تو را که برد
توفیق عشق روی تو گنجیست تا که یافت    باز اتفاق وصل تو گوییست تا که برد
جز چشم تو که فتنه قتال عالمست    صد شیخ و زاهد از سر راه خدا که برد
سعدی نه مرد بازی شطرنج عشق توست    دستی به کام دل ز سپهر دغا که برد


همچنین مشاهده کنید