پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد


مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد    چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد
به لطف اگر بخرامد هزار دل ببرد    به قهر اگر بستیزد هزار تن بکشد
اگر خود آب حیاتست در دهان و لبش    مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد
گر ایستاد حریفی اسیر عشق بماند    و گر گریخت خیالش به تاختن بکشد
مرا که قوت کاهی نه کی دهد زنهار    بلای عشق که فرهاد کوهکن بکشد
کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی    به نقد اگر نکشد عشقم این سخن بکشد
به شرع عابد اوثان اگر بباید کشت    مرا چه حاجت کشتن که خود وثن بکشد
به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت    عجب نباشد اگر مست تیغ زن بکشد
به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار    بسی نماند که غیرت وجود من بکشد
به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی    مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد


همچنین مشاهده کنید