پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

مجلس ما دگر امروز به بستان ماند


مجلس ما دگر امروز به بستان ماند    عیش خلوت به تماشای گلستان ماند
می حلالست کسی را که بود خانه بهشت    خاصه از دست حریفی که به رضوان ماند
خط سبز و لب لعلت به چه ماننده کنی    من بگویم به لب چشمه حیوان ماند
تا سر زلف پریشان تو محبوب منست    روزگارم به سر زلف پریشان ماند
چه کند کشته عشقت که نگوید غم دل    تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند
هر که چون موم به خورشید رخت نرم نشد    زینهار از دل سختش که به سندان ماند
نادر افتد که یکی دل به وصالت ندهد    یا کسی در بلد کفر مسلمان ماند
تو که چون برق بخندی چه غمت دارد از آنک    من چنان زار بگریم که به باران ماند
طعنه بر حیرت سعدی نه به انصاف زدی    کس چنین روی نبیند که نه حیران ماند
هر که با صورت و بالای تواش انسی نیست    حیوانیست که بالاش به انسان ماند


همچنین مشاهده کنید