چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

شب دراز به امید صبح بیدارم


شب دراز به امید صبح بیدارم    مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم
عجب که بیخ محبت نمی‌دهد بارم    که بر وی این همه باران شوق می‌بارم
از آستانه خدمت نمی‌توانم رفت    اگر به منزل قربت نمی‌دهی بارم
به تیغ هجر بکشتی مرا و برگشتی    بیا و زنده جاوید کن دگربارم
چه روزها به شب آورده‌ام در این امید    که با وجود عزیزت شبی به روز آرم
چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی    چه کرده‌ام که به هجران تو سزاوارم
هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم    هنوز با همه بی مهریت طلبکارم
من از حکایت عشق تو بس کنم هیهات    مگر اجل که ببندد زبان گفتارم
هنوز قصه هجران و داستان فراق    به سر نرفت و به پایان رسید طومارم
اگر تو عمر در این ماجرا کنی سعدی    حدیث عشق به پایان رسد نپندارم
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست    یکی تمام بود مطلع بر اسرارم


همچنین مشاهده کنید