پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

چون خراباتی نباشد زاهدی


چون خراباتی نباشد زاهدی    کش به شب از در درآید شاهدی
محتسب گو تا ببیند روی دوست    همچو محرابی و من چون عابدی
چون من آب زندگانی یافتم    غم نباشد گر بمیرد حاسدی
آن چه ما را در دلست از سوز عشق    می‌نشاید گفت با هر باردی
دوستان گیرند و دلداران ولیک    مهربان نشناسد الا واحدی
از تو روحانیترم در پیش دل    نگذرد شب‌های خلوت واردی
خانه‌ای در کوی درویشان بگیر    تا نماند در محلت زاهدی
گر دلی داری و دلبندیت نیست    پس چه فرق از ناطقی تا جامدی
گر به خدمت قایمی خواهی منم    ور نمی‌خواهی به حسرت قاعدی
سعدیا گر روزگارت می‌کشد    گو بکش بر دست سیمین ساعدی


همچنین مشاهده کنید