شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

چونست حال بستان ای باد نوبهاری


چونست حال بستان ای باد نوبهاری    کز بلبلان برآمد فریاد بی‌قراری
ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن    مرهم به دست و ما را مجروح می‌گذاری
یا خلوتی برآور یا برقعی فروهل    ور نه به شکل شیرین شور از جهان برآری
هر ساعت از لطیفی رویت عرق برآرد    چون بر شکوفه آید باران نوبهاری
عودست زیر دامن یا گل در آستینت    یا مشک در گریبان بنمای تا چه داری
گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت    تو در میان گل‌ها چون گل میان خاری
وقتی کمند زلفت دیگر کمان ابرو    این می‌کشد به زورم وان می‌کشد به زاری
ور قید می‌گشایی وحشی نمی‌گریزد    دربند خوبرویان خوشتر که رستگاری
ز اول وفا نمودی چندان که دل ربودی    چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری
عمری دگر بباید بعد از فراق ما را    کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری
ترسم نماز صوفی با صحبت خیالت    باطل بود که صورت بر قبله می‌نگاری
هر درد را که بینی درمان و چاره‌ای هست    درمان درد سعدی با دوست سازگاری


همچنین مشاهده کنید