سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

حالم از شرح غمت افسانه ایست


حالم از شرح غمت افسانه ایست    چشمم از عکس رخت بتخانه ایست
هر کجا بدگوهری در عالمست    در کنار آنچنان دردانه ایست
بر امید زلف چون زنجیر تو    ای بسا عاقل که چون دیوانه‌ایست
گفتم او را این چه زلف ( ... )    گفت هان فی‌الجمله در ( ... )
از لبش یک نکته‌ای ( ... )    وز خمش یک قطره‌ای پیمانه‌ایست
با فروغ آفتاب حسن او    شمع گردون کمتر از پروانه‌ایست
نازنینا رخ چه می‌پوشی ز من    آخر این مسکین کم از بیگانه‌ایست
از بت آزر حکایتها کنند    بت خود اینست از ( ... )
دل نه جای تست آخر چون کنم    در جهانم خود همین ویرانه‌ایست
این نه دل خوانند کین ( ... )    این نه عشق است از ( ... )


همچنین مشاهده کنید