سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

پروردگارا! مرا فقط رحمت و کرم تو باقی مانده است


پروردگارا! مرا فقط رحمت و کرم تو باقی مانده است
دعای ابوحمزه ثمالی امام سجاد(ع) در عین حال كه مسئله خواندن و خواستن خداست، نظیر جوشن كبیر و مانند آن نیست كه همه اش ذكر باشد و تضرع و توسل به اسمای حسنای الهی باشد. بلكه تحلیل می كند. یكی از آن علل تحلیلش این است: خدایا! من نیازمند بخشش توام و بخشودن برای تو هیچ زحمت ندارد. و اصلا من آن قدر و آن منزلت را ندارم كه شما بخواهی درباره من تصمیم عذاب بگیری یا بخشودن من برای شما دشوار باشد. هیچ كدام از اینها نیست. الهی! من یك امر خطیبی نیستم. و ما انا یا رب و ما خطری. من كی ام اصلا و ارزش من چیست؟ هبنی بفضلك. و تصدق علیك بعفوك یا رب جللنی بسترك واعف عن توبیخی بكرم وجهك. عرض می كند: خدایا! جامه عفو را بر پیكر من بپوشان. خوب از این طرف وقتی شخص هیچ ارزش نداشته باشد و از آن طرف بخشش او هیچ دشوار نباشد، خوب چرا نمی بخشی؟ آنگاه عرض می كند: خدایا! من اگر گناه كردم، معنای حریم شكنی نیست. معنای هتك حرمت ربوبی نیست. پروردگارا! من در برابر دیگران تو را گناه نمی كنم. و نه تنها حق دیگران را ضایع نمی كنم، حق خودم را هم در برابر تو ضایع نمی كنم. و در حضور دیگران، مشهد و محضر دیگران تو را گناه نمی كنم. اما در حضور تو، تو را گناه می كنم. این نه برای آن است كه حرمت تو را رعایت نكردم و این نه برای آن است كه تو پیش من مكرم و معزز نیستی. بلكه برای آن است دیگران اگر بفهمند و ببینند، آبروریزی می كنند، مرا كیفر می كنند و تو می بینی و می دانی و عفو می كنی! پس سر اینكه در حضور دیگران گناه نمی كنم و در حضور تو گناه می كنم آن است كه تو می بخشی و آنها نمی بخشند. نه برای آن است كه تو پیش من محترم نیستی. حرمت شكنی می كنم! فلو اطلع الیوم علی ذنبی غیرك ما فعلته و لو خفت تعجیل العقوبه لاجتنبته لا لأنك أهون الناظرین الی و أخف المطلعین علی. بل لأنك یا رب خیر الساترین و اهل منهلمین واكرم الأكرمین. ستار العیوب غفار الذنوب، علام الغیوب، تستر الذنب بكرمك و توخر العقوبه بحملك. خوب پس اینكه انسان در حضور دیگران گناه نمی كند و در حضور ذات أقدس اله گناه می كند، این ممكن است دو گونه باشد: یك عده ای برای خدا حرمت قائل نیستند، معاذالله. یك عده ای برای خدا حرمت قائل اند و خدا را ستار می دانند و خدا را غفار می داند. خدا را حلیم می دانند. چنین كسی استحقاق دریافت عفو الهی را دارد. البته تعبیر استحقاق نه برای آن است كه كسی طلبكار باشد. بلكه به این معناست اگر ذات أقدس اله ببخشد، اینجا مورد رواو جواز و حق است. و باز مسئله حمد را در كنار دعا بازگو می كند. چون ذات اقدس اله را به حلم و صدر ستود، به عنوان غفار ستود، به عنوان اینكه پرده را آویخته نگه می دارد ستود. عرض می كند: حمد مال توست. چون ستار بودن، غفار بودن، حلیم بودن، اینها كمالاتی است كه در ذات اقدس اله هست. و همه كمالات الهی هم عین اختیار اوست. یعنی از اختیار نشأت می گیرد. بنابراین شایسته حمد است. آنگاه عرض می كند: فلك الحمد علی حلمك بعد علمك و علی عفوك بعد قدرتك. ملاحظه می فرمائید؛ بنابراین این در این حالی است كه دعای ابوحمزه ثمالی دعاست، لذا مناجات حمد هم هست، مناجات ذكر هم هست. مناجات تفسیر اسمای الهی هم هست و مانند آن.
و یحملنی و یجرئنی علی معصیتك حلمك عنی. و یدعونی الی قله الحیاء سترك علی و یسرعنی الی التوثب علی محارمك معرفتی بسعه رحمتك و عظیم عفوك. پروردگارا! اگر من نسبت به گناهان جری ام، برای آن است كه تو بخشنده ای. مكرر در مكرر دیدی و صرف نظر كردی! و ما هم مكرر در مكرر تن به تباهی دادیم. یك وقت انسان احساس امن می كند كه فلا یأمن مكر الله علی القوم الخاسرون(۱). كسی می گوید: من در امان ام، معاذالله مرگ كسی و مرجعی كه به تباهی تبهكاران خاتمه بدهد، نیست. چنین انسانی جسور و گستاخ است. یك وقت می داند كه ذات اقدس اله ستارانه، غفارانه، حلیمانه، صابرانه برخورد می كند. عجله نمی كند، فرصت توبه و انابه می دهد. درهای توبه را باز می كند.
چنین انسانی احیانا به خود اجازه گناه می دهد. گرچه در بخش های دیگر خواهد آمد. كه انسان چون نمی داند كی رخت برمی بندد، هرگز نباید دست به تباهی دراز كند. شاید توبه نكرده بمیرد و شاید مشمول عفو نشود. ذات اقدس اله توبه تائب را می پذیرد. هرگز بر خودش لازم نكرده است و به عموم هم وعده نداده است كه توبه گناه غیرتائبین را ببخشد. آنگاه دعا و سؤال وقتی كه تحلیل شد، به این قسمت رسید كه ذات اقدس اله ستار است، غفار است، حلیم است. گاهی به صورت استغاثه درمی آید. لذا عرض می كند: یا كلیم یا كریم! یا حی یا قیوم. یا غافرالذنب. یا قابل التوب. یا عظیم المن، یا قدیم الاحسان. خواندن خدا به اسمای حسنا برای آن است كه هر اسمی ضامن آن محتوای خود هست. همان طوری كه در قرآن كریم اول مطلبی ذكر می شود، بعد در پایان آیه یك اسم یا دو اسم از اسمای حسنای الهی ذكر می شود كه هر اسمی كه در پایان آیه است، ضامن مضمون آیه است. ادعیه هم به شرح ایضا. دعاها هم همین طور است. گاهی انسان خدا را می خواند و از خدا می خواهد كه نسبت به او حلیمانه و بردبارانه برخورد كند. می گوید: یا حلیم! این خواندن حلیم یعنی دعای به حلم است كه خدایا! از گناهان من بگذر. همچنین ستار، غفار، مبدل السیئات بالحسنات و مانند آن. این كه عرض می كند: این سترك الجمیل، این عفوك الجلیل، این فرجك القریب، این غیاثك السریع، این رحمتك الواسعه. بعد از اینكه این دعاها به صورت این عطایاك الفاضله و این مواهبك الهنیئه و مانند آن درآمده است. آنگاه در پایان این بخش عرض می كند: خدایا! بمحمد و آل محمد(ص) فاستنقذنی و برحمتك فخلصنی. خدایا! تو را به اهل بیت سوگند كه اینها وسیله من است؛ من از تباهی و تیرگی برهان، و برحمت مرا از هر گزند و آسیبی خلاص بفرما! كه ما امیدواریم ذات اقدس اله هم این دعاها را و هم آنچه كه در پایان این بخش از دعا آمده است در حق همه ما علاقه مندان به قرآن و عترت مستجاب بشود.
... یا محسن یا مفصل یا منعم یا مفضل؛ عرض می كند: تو كه اجمال و احسان و افعال و احسان را دارا هستی. ما اگر چنانچه بخواهیم به سمت تو بیائیم، هیچ پایگاهی نداریم. یك وقت است انسان در سكوی پرش ایستاده است. روی سكوی پرش پرواز می كند. یك پایگاهی دارد. گاهی پرواز نمی كند. سرعت سیر ندارد. نردبان دارد بالاخره. تبرك می كند، این نردبان را یكی پس از دیگری پله های نردبان را طی می كند. یك وقت است كه نه نردبان است، نه سكوی پرش. یك طنابی آویخته است. این طناب را دستگیری قرار می دهد، كم كم بالا می رود. اما هیچ چیزی گاهی در اختیار انسان منقطع الاسباب نیست.
نه عملی دارد كه با آن عمل به عنوان سكوی پرش پرواز كند یا نردبان ترقی از او استفاده كند، یا طناب آویخته از او مدد بگیرد. نه كسی هم او را همراهی می كند. در اینجا فقط به ذات اقدس اله عرض می كند: پروردگارا! اگر پرواز است و سكوی پرش، فضل توست. اگر نردبان است و تدرج پله های نردبان، فضل توست. و اگر طنابی هست و اعتصام به آن طناب، فضل توست. ما هیچ پایگاهی، تكیه گاهی، وسیله ای نداریم كه به توكل بر او، اعتماد بر او بخواهیم این راه طولانی را طی كنیم. لنا نتكل فیه نجاه من عقابك علی اعمالنا. كسی اگر بخواهد از چاه برهد، به جاه برسد؛ از خطر برهد، به ثواب برسد؛ از دوزخ برهد، به بهشت برسد، بالاخره یك پایگاهی می طلبد. عرض می كند: خدایا! ما هیچ پایگاهی نداریم. فقط فضل توست. فضل تو مرا همراه و هم راه است یا رب!
(۱) سوره اعراف/ آیه ۹۹
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید