جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


هوشنگ پزشک‌نیا


هوشنگ پزشک‌نیا
هوشنگ پزشک‌نیا، نقاش
تولد پنجم مرداد ۱۲۹۶، تهران
مرگ جسمی نیمه شب شانزدهم آذر ۱۳۵۱ تهران
افصح المتکلمین سعدی شیرازی، زمانی نوشت: «محال است هنرمندان بمیرند، و بی‌هنران جای ایشان بگیرند.»
به واقع اگر در دوره‌ی سعدی، این مطلب از محالات بوده، باید جامعه‌ی ایرانی را زیر ذره‌بین نقد دید که سیر زندگی چگونه گشته، که قرنی نگذشته از این سخن، حافظ بزرگ همشهری سعدی، چرا گفته است: «عشق می‌ورزم و امید که این فن شریف / چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود»؟ یعنی آشکارا هنر را موجب حرمان و پرت شدن هنرمندان به زاویه‌ها و فراموشی دانسته است؟
شاید سخن سعدی علیه الرحمه، ریشه درخوشباشی و نگاه مثبت او داشته است، چون تاریخ اجتماعی ما، پر است از رنج و فشارهایی که بر بیشتر هنرمندان، تحمیل شده، به خصوص بر هنرمندان غیر درباری و غیر وابسته به دم و دستگاه خیره‌کن سلاطین. زنده‌یاد علی حاتمی، فیلمساز نمونه و آگاه ما، شمه‌ای از رنج‌های تحمیلی به یک نقاش نمونه را، در «کمال‌الملک»، نشان داده است و جالب اینکه استاد کمال‌الملک، فقط اهل نقاشی بود و مثل بسیاری از هنرمندان دیگر، به هیچ اپوزیسیون و دشمن شاهان و دستگاه عریض و طویلشان، گرایشی نداشت. واقعاً، حوزه‌ی اندیشگانی شاهان و قدرقدرتان، چرا همیشه به هنرمندان، دشمنانه بوده، نه تنها مهر ندیده‌اند از جانب سران حکومت و قدرت، بل وسایل مرگ و میر و آزارشان را فراهم کرده‌اند و عمله اکره‌ی قلدر خود را با چوب و چماق و قمه به جان آن‌ها انداخته‌اند؟ یا باعث عزلت و گوشه‌گیری و حتا خودکشی برخی از این هنرمندان شده‌اند؟ و درنهایت وسیله‌ی مرگ بی‌وسایل آنان را فراهم کرده‌اند؟
می‌خواهیم از این پس، گاهی، نگاهی به زندگی سخت این هنرمندان داشته باشیم و البته نوع هنرشان مطرح نیست. نقاش یا خطاط یا سینماگر، تنها سبب انتخاب، همین ستمی است که بر آنان رفته و از نظر زمانی، با کار ما بخوانند، یعنی در ماهی که «خزه» را به روز می‌کنیم، هنرمند در همان زمان متولد شده باشد یا رحلت کرده باشد. پس اگر نخست سراغ هوشنگ پزشک‌نیا رفته‌ایم، به دلیل رنج‌های نقاش است و این نکته که در آذرماه فوت کرده است.
نمی‌دانم مجموعه‌ی نامه‌های «ونسان وان گوگ» نقاش بزرگ امپرسیونیست هلندی را خوانده‌اید یا نه؟ نخوانده‌اید بخوانید، تا با هنر دیگر این نقاش بزرگ، یعنی نوشتن و خوب نوشتن، آشنا شوید.
این هنرمند، گرسنگی‌ها می‌کشد، رنج‌ها می‌برد، از توش و توان می‌افتد به خاطر بدغذایی و اوضاع بد روانی و آزارها که می‌بیند. نقاشی‌هاش ـ که اینک، هرکدام را ثروتمندان کلکسیون‌باز میلیون‌ها دلار می‌خرند، در اوج و شکوفایی هنرش، کسی کارهاش را نمی‌خرید. اما برادری داشت به نام تئو، که تکیه‌گاهش باشد و کاری کند که ونسان، از هرچه زده می‌شود، از هنر نقاشی‌اش زده نشود. مثلاً، تابلوهایی را که برای فروش به تئو می‌داد و فروش نمی‌رفت، برادر پنهان می‌کرد و می‌گفت آن‌ها را فروخته و خود با قرض و قوله و فروش وسایل شخصی‌اش، اندک بهای تابلوها را به ونسان می‌داد. اما متأسفانه در این ملک هنرخیز، نه تنها هنرمند تکیه‌گاهی ندارد، باید دشمنی‌های بی‌جهت قوم و خویش و همسایه و آشنا و غریبه را تحمل کند. فرمود: «عشق و انگشت‌نمایی و ملامت، همه سهل است / تحمل نکنم بار جدایی!» هنرمندان نام‌آور ما، در اوج نداری و آزار و چه و چه، تعادل روانی هم از دست می‌دادند و در مرز و لبه‌ی جنون، باید تیر و طعنه و مشت و لگد و پشت چشم نازک‌کردن‌ها را تاب می‌آودند، که ممکن نیست. مگر آدمی از سنگ است و آهن؟
دقت کنید به سال‌های پایانی نقاش، هوشنگ پزشک‌نیا: تا سال ۱۳۳۷، از خارج به ایران برمی‌گردد، به او وعده‌ی کاری را داده بودند، اما وقتی برگشت دریافت که کار را به دیگری داده‌اند. ده سال در کنسرسیوم نفت در داغی آبادان برای نشریات فراوان کنسرسیوم کار کرده بود و نقاشی کشیده بود. چون به ایران برگشت و بی‌کار ماند، در نامه‌ای دستمزدش را از کنسرسیوم طلب کرد، اما به حق و حقوقش دست نیافت. سال‌های ۱۳۳۹ و ۴۰، باز با شوری عاشقانه ۱۵۰ تابلوی جدید می‌کشد و آن‌ها را به پاریس و لندن می‌برد. در گالری تدسکو پاریس آثارش را به تماشا می‌گذارد، چندتایی را می‌فروشد و بسیاری را نزد «مادام الو» نامی که گالری‌دار بوده، امانت می‌گذارد. سرنوشت آن آثار هرگز معلوم نشد و در غربت مرده‌خور شدند. تا آخر عمر پزشک‌نیا منتظر بود تا بهای این تابلوها را دریافت کند که البته به مقصود نرسید. سال ۱۳۴۱ برادرش ایرج در تصادف کشته می‌شود و وضع روحی‌اش کاملاً به هم می‌ریزد. ده سال پایان زندگی‌اش با سختی، تلخی و آشفتگی گذشت. بدبین و شکاک شده بود. نامه‌هایی به مراکز مختلف و شخصیت‌های فرهنگی و سیاسی کشورها می‌نوشت و با سربرگ و امضای «شاهزاده الکساندر رمانف قاجار» ارسال می‌کرد. او مدعی می‌شد پدر واقعی عصر فضا و فضانوردان است و طرح و نظریه‌ی فضایی خود را از آبادان به دانشمندان امریکا و شوروی فرستاده است و در انتظار پاداش و جایزه و قدردانی بود. همچنین ادعا می‌کرد که تابلوهای بسیاری از کارهاش را برای رئیس موزه‌های شهر مسکو فرستاده است و... مکاتبه‌ها می‌کرد برای گرفتن پول تابلوها!! که صد البته هرگز، به پشیزی هم دست نیافت و مهم‌تر اینکه معلوم نشد چه بر سر تابلوها آمده. حتا خانواده‌اش، همسر و چهار فرزندش هم نفهمیدند.
پزشک‌نیا، در آبادان همپالکی و همراه و همکار ابراهیم گلستان (نویسنده و فیلمساز) بوده و گلستان مطلب جالبی درباره‌ی زندگی و کار این نقاش آزرده نوشته که قابل خواندن است.
هوشنگ پزشک‌نیا در خانه‌ی شماره ۱۷ خیابان اول، خیابان هدایت (دروس) تهران وقتی با فرزندانش زندگی می‌کرد، در نیمه‌شب شنبه ۱۶ آذر ۱۳۵۱ بر اثر سکته‌ی قلبی درگذشت. به نقاشی‌های او نگاهی چندباره بیندازیم و فاتحه‌خوان روح ناآرامش باشیم.
یادش خوش و زنده باد.

دانیال بویایی


همچنین مشاهده کنید