چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


دختران ترکمن در تنگناهای سنت پدر سالاری قومی


دختران ترکمن در تنگناهای سنت پدر سالاری قومی
در جوامع سنتی اغلب نهادها، برپایه رسوم و سنت های آن جامعه شکل می گیرند. تخطی از این سنت ها، عکس العمل ها و مجازات هایی را از سوی افکار عمومی آن جامعه در پی خواهد داشت.
کلود ریویر در انسان شناسی سیاسی می گوید:
"عموما فلسفه و جامعه شناسی سنت را به مثابه یکی از موارد زیر در نظر می گیرند:
۱) یک نظام از ارزش ها که ایجاد احساس های اجبار، تعلق و عشق می کند
۲) یک ذخیره کمابیش مقدس (میراث اخلاقی، ادبی، هنری، نظامی، دینی و ...) که باید به نسل های جدید انتقال داد (tradere در واژه tradition به معنی انتقال است)
۳) یک شکل از اقتدار از راه اعمال فشار بر فرد
۴) تداوم گذشته در حال بدون گسستگی سخت
۵) نشانه ای از وحدت و تجانس یک گروه در فضا و در زمان،و بنابراین نمادی از هویت جمعی او
سنت در دو سطح توسعه می یابد: نخست سطح عینی از فنون و سازمان ها و سپس سطح ذهنی از ارزش ها و معانی. فرض بر آن است که سنت باید با اجتماعی شدن، رازآموزی و آموزش انتقال یافته و حفظ شود تا بتواند زنده بماند"
ایران سرزمینی با اقوام و فرهنگ های گوناگون است. شاید بسیاری از ما فرهنگ قوم های مختلف ایران رانشناسیم. و شاید ندانیم که چگونه برخی از این جوامع برای حفظ فرهنگشان مبارزه کرده اند. جامعه ترکمن یکی از همین اقوام است. این جامعه به دلیل به حاشیه راندن از سوی دولت مرکزی در دوره های مختلف، همواره در پی حفظ فرهنگ و سنت های خود به عنوان یک قوم مستقل، از طریق ویژگی درون همسری بوده است. در طی سالهای اخیر، پسران این قوم، تا حدودی توانسته اند سنت درون همسری را تعدیل دهند. ولی برای دختران ترکمن، نه تنها ازدواج های برون همسری در بیشتر موارد امری نا ممکن است بلکه در مورد ازدواج های درون همسری نیز باید تابع امر پدر خود باشند. البته در شهرها، این مسئله تا حدود زیادی تعدیل یافته ولی در روستاها، همچنان معضلی اساسی به شمار می آید. گزارش موردی که در ادامه می خوانید شرح حال دختری از این جامعه می باشد.
● گزارش موردی:
«مارال م. ۲۰ ساله از روستای تنگه راه واقع در استان گلستان (۲۰ خرداد ۱۳٨۲)»
از یک خانواده ١٠ نفره هستم ٥ برادر و ٢ خواهر دارم. دختر آخر و فرزند پنجم خانواده هستم. دبیرستان ام در روستای دیگری بود به همین دلیل در خانه عمه ام که در آن روستا بود زندگی می کردم. پسر دایی ام رضا به آنجا رفت و آمد داشت. او به من تمایل داشت ولی من چندان در فکر او نبودم. سال گذشته در مهمانی عروسی دختر عمویش به من ابراز علاقه نمود و بعد از آن من نیز کم کم به او علاقه خاصی پیدا کردم. به مرور که به خانه عمه ام رفت و آمد می کرد صمیمی تر شدیم و من نیز به او علاقمندتر. یک شب به من گفت که باید با هم حرف بزنیم. آن شب تا صبح بیدار ماندیم و درباره علاقه مان و آینده صحبت کردیم. او گفت که وقت بازگشت من به خانه، به خواستگاریم خواهد آمد.
بالاخره درسم تمام شد و به خانه برگشتم. رضا هم به خواستگاریم آمد . اما پدرم جواب رد به او داد و این شروع ماجرایی درد آور برای من بود. بهانه پدرم بی کاری رضا بود و اصلا از من سوال نکرد که خودم چه نظری دارم. تا اینکه ماجرای عشق برادرم به میان آمد. یک روز که از خانه خاله ام می آمدم مادرم گفت که پدرم می خواهد با من صحبت کند. رفتم پیش او. گفت برای دختر عمویت خواستگار زیاد می آید و چون برادرت خواهان اوست، باید هرچه سریعتر آنها را برای هم صیغه کنیم تا دیگر کسی به خواستگاریش نیاید. ولی برای راضی کردن عمویت، تورا به عقد منصور در می آوریم. منصور پسرعمویم بود. من مخالفت کردم و گفتم که به منصور علاقه ای ندارم و به رضا علاقمندم . او مرا کتک زد و تهدید نمود که کسی نظر مرا نپرسیده و من بی خودی حرف می زنم. به برادرم چاقو داد که او را بکش و برادرم به من حمله کرد ولی مادرم جلویش را گرفت. برادرم که تنها در فکر منافع خودش بود، آبروی خانواده را بهانه قرار می داد. خلیل نیز بی کار بود ولی پدرم می گفت که به او کمک خواهد کرد ، کمکی که از رضا دریغ کرده بود.
دختر عمویم نیز نمی خواست با برادرم ازدواج کند ولی هردوی ما را در حضور بعضی از افراد فامیل و با کتک! صیغه کردند. عاقدی که آورده بودند می گفت مهم نیست که مخالفند و تازه پیشنهاد می داد که سریعتر اینها را به عقد هم دربیاورید تا مسئله ساز نشوند. تا دو سه روز، از فرط گریه چشمانمان کبود بود. مادرم هم طرف پدرم را می گرفت و باعث کتک خوردنم می شد. ولی زن عمویم از دخترش جانبداری می کرد. او می گفت که اگربا رضا فرار کنم، منصور را راضی می کند تا از من طلاق بگیرد. بعد از دو ماه دختر عمویم که دید التماس هایش فایده ای ندارد، دست به خودکشی زد ولی زنده ماند. با این وجود این مسئله هم کوچکترین تاثیری بر اطرافیانمان نداشت.
در طی این چند ماه، رضا در تهران کار می کرد. یک روز نامه ای از او به دستم رسید که در آن از نقشه فرار گفته بود. و مرا مطمئن ساخته بود که خواهر بزرگش حمایتم می کند. از چندی پیش هم عمه ام دائما به مادرم گوشزد می کرد که من قصد فرار دارم. بالاخره بعد از یک هفته با رضا فرار کردیم و به تهران آمدیم. حالا تهران هستیم و من نمی دانم که چه کار باید بکنم. دائماً در استرس به سر می برم که چه می شود. از طرفی می ترسم مرا پیدا کرده و دوباره مجبورم کنند تا با منصور ازدواج کنم. در این صورت حتما خودکشی می کنم. و از طرف دیگر نمی دانم در تهران بدون پشتوانه چگونه سر کنم.
برفرض که با منصور ازدواج کرده و خودکشی هم نکنم. زندگی دختر دایی ام برایم تداعی می شود که به سرعت از هم پاشید. او را به عقد مرد خشنی درآوردند که همیشه او را به بدترین شکلی کتک می زد و آخر هم زن دوم گرفت. یا آینده خود را در زندگی هم محله ایمان ببینم؟ او نیز مانند من عاشق کسی بود و به زور به عقد دیگری در آمد. روز عروسی اش قصد فرار داشت ولی به او دارو خوراندند و او در تمام ٣٠ سال زندگی با شوهرش، حتی از تماس با او نیز اکراه داشت.
اگر حداقل قانون از من حمایت می کرد شاید وضعیت دیگری داشتم. در روستای ما کسی به این مسئله اعتنایی ندارد. از ما چه از لحاظ قانونی و چه شرعی حمایتی نمی شود. در اینجا دختران ترکمن هیچ تصمیمی نمی توانند بگیرند و به محض مخالفت از خانواده رانده می شوند. در اینجا سالیان سال است که دخترانمان خودکشی می کنند. همین دو هفته پیش بود که دختری در روستای کناری خودش را دار زد. ولی کسی به فکر درمان نیست. هیچ کس اعتنایی ندارد حتی خود زنها هم برایشان مهم نیست. مگر اینکه این اتفاق برای خودشان بیفتد.
هم اکنون خبردار شده ام که پدر و خواهر مهدی را به زندان انداخته اند. و همینطور پدر یکی از دوستانمان که ما را فراری داد. نمی فهمم آیا فرار من جرم محسوب می شود ولی کتک زدن،‏ دارو خوراندن و مجبور به عقد کسی درآوردنم ایرادی ندارد؟
مارال پس از سه روز به بندر ترکمن نزد یکی از اقوام رضا رفت. خانواده اش به دنبال او راهی تهران شدند. پدرش تهدید کرده بود که اگر او را بیابد، زنده نخواهد ماند. مارال به من می گفت که حتی اگر خانواده اش او را زنده بگذارند تا چند سال نباید نزدیکی های روستایشان برود. اکنون از سرنوشت او خبری ندارم. با فرهاد صحبت کردم که او نیز از روستای تنگه راه و همان آشنایی بود که پدرش اکنون در زندان است. او در مورد زنان ترکمن و ازدواج های اجباریشان بسیار متاسف است. و به دنبال راهکارهایی برای ایجاد حق انتخاب بین دختران ترکمن می باشد تا نه تنها حق انتخاب هر ترکمنی را داشته باشند بلکه بتوانند با هر پسری از هر ملیتی با شناخت و آگاهی کامل ازدواج کنند نه فقط با عشیره خود.
وی می گوید واکنش های منفی در این مورد به دلیل کم بودن آگاهی های فرهنگی، حتی در بین دختران ترکمن، بسیار مشاهده می شود. ولی آنها نیز زمانی که این موقعیت برایشان پیش بیاید به هر طریق ممکن می خواهند به خواسته خود برسند. ولی متاسفانه تنها راهی که در پیش رویشان باقی می ماند فرار است مگر آنکه فبل از آن خودکشی کرده باشند!! او می گوید مارال هم، به دلیل آنکه در موارد مشابه خ، دیده بود که فرار جواب داده است با وجود ریسک بالایی که این عمل برای او داشت، دست به این کار زد. برای او دیگر مهم نبود که برادرش پیدایش کند و کتکش بزند و یا حتی او را بکشد بلکه زندگی با منصور، کسی که به او هیچ علاقه ای نداشت، تنها چیز ناممکن در ذهنش بود.
طبق تعاریف موجود، جامعه ترکمن بافتی سنتی دارد. به نظر امیل دورکیم، گروه ها براساس درجه یکپارچگی شان از هم دیگر متمایزند. یعنی اینکه برخی از گروه ها بر اعضای خود تسلط کامل دارند و آنها را در چارچوب گروهی شان کاملا یکپارچه می سازند. مارال در صحبت هایش به خودکشی دختران ترکمن اشاره کرد. این نوع خودکشی ها در الگویی که دورکیم ارائه می دهد در جوامعی با وجدان جمعی و یکپارچگی بسیار بالا به چشم می خورد.
رابطه ای که بین حکومت ها و قوم ها در ایران وجود داشته ، همواره یک رابطه از بالا به پایین بوده است. آنها در سیاست گذاری ها داخل نمی شوند. زبان و فرهنگ آنان مورد تهاجم اکثریت فارس ایران قرار گرفته است. این گونه رفتارها بدون بروز عکس العمل از سوی قوم ها، نبوده و آنان دائما با حکومت مرکزی درگیری داشته اند. کردها و ترکمن ها در میان دیگر اقلیت های قومی بیشترین درگیری را داشته و بیشترین آسیب ها را از حکومت مرکزی دیده اند. و به همین دلیل همواره بیم آن می رفته تا خودمختار شوند.
مردم ترکمن بیشتر در نواحی شمال شرقی ایران در استان گلستان متمرکزند. وقتی به عنوان مهمان به آنجا بروید برخورد بسیار خوبی با شما خواهند داشت و حتی خیلی از تعصباتشان را کنار می گذارند طوری که اصلا به نظر نمی آید مردمی با چنین تعصبات سختگیرانه ای باشند. اکثریت مردم ترکمن سُنی هستند و یکی از دلایلی که همواره در حاشیه بوده اند و به آنها خشونت اعمال شده مذهب آنها است، زیرا ایران با اکثریت شیعه، نسبت به سنی های کشور خود اجحاف زیادی روا داشته است.
قوم ترکمن مانند دیگر اقوام ایران (بلوچ‏ ، کرد، لر ، آذری و..) قومی متعصب و پدر سالار می باشد. این قوم تا حدودی در حال گذار از پدر سالاری به مردسالاری می باشد. با وجود آنکه خانواده ها هم چنان گسترده اند ولی این مدل خانواده بسیار نسبت به گذشته تحلیل رفته است. بسیاری از پسران اکنون آزادی های خود را کسب کرده اند. و دیگر ازدواج های برون همسری عواقبی چون محرومیت از ارث را برای آنان به دنبال ندارد. و خیلی از رسوم مانند اینکه پسر شغل پدر خود را ادامه دهد، در بین آنها به عنوان یک سنت غیر قابل اغماض نیست. هم اکنون به علت فقر اقتصادی و بی کاری حاکم بر نواحی شمالی ایران، آنها مجبور به مهاجرت به شهرهای بزرگ می باشند و دانشگاه نیز تا حدودی در این امر دخیل بوده . زیرا به علت کمبود دانشگاه در آن حوالی، تجربه بودن در دانشگاه ها و به همراه آن شهرهای بزرگ را کسب کرده و بیشتر بین خود و سنت هایشان فاصله را درک می کنند. البته روند حرکت دختران ترکمن در این زمینه، به دلیل سنت های غیر قابل گذری که دستهایشان را بسته، بسیار کندتر است. آنها قربانیان اصلی در انزوا ماندن قومشان هستند. زنان ترکمن در تبعیض مضاعف به سر میبرند؛ تبعیض قومی و تبعیض جنسیتی. آنان عموما از تحصیل محرومند. حق کار خارج از خانه را ندارند. و بسیاری که توانسته اند دبیرستان خود را به پایان برسانند به دلیل خارج بودن دانشگاه از پیرامون موطنشان، از رفتن به دانشگاه محروم گشته اند.
«دختران، پس از ازدواج طبق رسوم ترکمنی، باید از همه‌ی مردان خانواده‌ی شوهر و حتی از زنان آن‌ها مثل مادرشوهر، خاله و عمه‌ی شوهر تا زمان بچه‌دار شدن رو بگیرند و جلوی آن‌ها ساکت باشند. این دختران همگی دوست دارند درس بخوانند و کارهای دیگری به جز قالی‌باقی و بچه‌داری انجام دهند. به شهر بروند و زندگی دیگری داشته باشند. زن ترکمن به دلیل کار زیاد و زندگی سخت به سرعت شکسته و فرسوده می‌شود. و خشونت علیه زنان ترکمن هم‌ چون زنان تمام اقوام و نیز قوم فارس مسئله‌ی مشترک تمام زنان در ایران است. زن ترکمن برای حفظ رسوم و هویت قومی ترکمنی مجبور است مدام لباس ترکمنی به تن داشته باشد در حالی که مردان به‌ویژه مردان جوان در بسیاری مواقع لباس عمومی مردان ایران را به تن دارند و فقط در مواقع جشن‌ها و مراسم ویژه لباس ترکمنی می‌پوشند۱».
بنابراین، امثال مارال به سختی قادرند موقعیت خود را تغییر دهند. زیرا از یک سو سنت های دست و پاگیر قومی و از سوی دیگر قوانین مدنی ایران که مرد را رئیس و به گونه ای صاحب اختیار زن دانسته و در یک کلام بر چنین تبعیضاتی صحه می گذارد آنها را احاطه کرده است. البته جسارت هایی چون فرار مارال، که نمونه های آن امروزه در ترکمن صحرا زیاد یافت می شوند بسیار تاثیر گذارند ولی خود با آسیب های جدی روبرو هستند (آسیب هایی که دختران فراری می بینند دائما در مقالات، تحقیقات و رسانه ها بیان می شود). شاید این خود شکلی از جنبش زنان در ایران باشد که در سرزمین ترکمن ها به وجود آمده. معضلی که به صورت حاد در ترکمن صحرا وجود دارد گریبان دیگر زنان ما را نیز گرفته. وقتی به راحتی در قانون مدنی ایران ماده ۱۰۴۳ بیان شده:
«نکاح دختر باکره‏ اگرچه به سن بلوغ رسیده باشد، موقوف به اجازه پدر یا جد پدری او است و هر گاه پدر یا جد پدری بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه کند، اجازه او ساقط و در این صورت دختر می تواند با معرفی کامل مردی که می خواهد با او ازدواج نماید و شرایط نکاح و مهری که بین آنها قرار داده شده، پس از اخذ اجازه از دادگاه مدنی خاص، به دفتر ازدواج مراجعه و نسبت به ثبت ازدواج اقدام نماید»
در واقع مجوز چنین رفتاری را به پدران این قوم داده است. طبق این ماده مارال با وجود آنکه به سن قانونی رسیده نمی تواند برای خود تصمیم بگیرد. و معلوم نیست قانونگذار چگونه توانسته درک کند که همه پدران و جدهای پدری صلاحیت فرزندانشان را تشخیص می دهند و برعکس همه دختران صلاحیت چنین امری را برای خود نمی توانند تشخیص دهند. درجایی که قانون، گذر کرده یعنی زمانی که پای دادگاه را به میان می کشد اصلا در نظر نمی گیرد که دختران روستایی چون مارال به سختی می دانند چگونه باید از دادگاه اجازه بخواهند. چرا باید قانون به گونه ای باشد که برای یک عده اصلا قابلیت استفاده نداشته باشد. آیا قانونگذار از ازدواج های اجباری که در قومیت ها و حتی در شهرهای بزرگ اتفاق می افتد بی خبر بوده. آیا به جای اینکه حامی مظلومیت دختران ما باشد حامی پدرسالاری مقتدر در ایران می باشد.
NGO ها، پژوهشگران و فعالین حوزه زنان در ایران، باید بافت اقوام ایران را بشناسند و اولویت خواسته های زنان اقوام ایران را درک کنند. بدون شناخت این خواسته ها، نمی توان ادعا داشت که زنان ایران چه می خواهند. در واقع نباید خواسته های زنان شهری و متعلق به قشری خاص را به بقیه تعمیم داد. در ایران اکثر گروه ها سعی در تعدیل قوانین و یا ساختارها از بالا به پایین را دارند در صورتی که به حرکتی همسو نیاز است یعنی ساختارهای عینی به همراه ساختارهای ذهنی باید تغییر یابند. تغییر قوانین تبعیض آمیز بسیار موثر است ولی تمام کار نیست. باید بدانیم که بافت سنتی جوامعی چون جامعه ترکمن با تغییر ارزش ها و معانی، تعدیل می یابند. و ارزش های شان، هم بوسیله سنت پدر سالاری آنها و هم بواسطه قوانین و دیگر ساختارهای عینی بازتولید می شوند.
نویسنده: جلوه جواهری
منبع : انجمن جامعه شناسی ایران


همچنین مشاهده کنید