پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


در سپهر شوریدگی با بال های دیگران


در سپهر شوریدگی با بال های دیگران
نویسندگی و کارگردانی و بازیگری بیش از همه هنرها در رادیو و تلویزیون مشهور هستند با این وجود آهنگسازی یک کار فنی مانند صدابرداری و نورپردازی نیست و جنبه هنری اش بسیار بیشتر است. در رادیو و تلویزیون برای برنامه های کم هزینه و مناسبتی معمولاً موسیقی ساخته نمی شود ولی در برنامه های خوب و حرفه ای موسیقی خوب هم هست و پابرجاست زیرا تهیه کننده که در بسیاری از برنامه ها خودش کارگردان هم هست، از همان آغاز که کلید ساخت زده می شود، سفارش را به آهنگساز می دهد و با پشتیبانی سازمان، کار خوب هم از او می خواهد. البته این موردها بسیار کم هستند و همچنان در رادیو و تلویزیون بیشتر برنامه ها، برنامه های کوتاه و مناسبتی ای هستند که آهنگ هایشان متعلق به خودشان نیست بلکه از یک مجموعه تلویزیونی و از آن هم مهم تر از فیلم های سینمایی گرفته شده است. علت این مشکل همان نساختن آهنگ برای این برنامه ها است. در رادیو این وضع بسیار شدید است زیرا رادیو شدیداً به موسیقی وابسته است و حتی اگر نمایش رادیویی هم پخش شود، از موسیقی فیلم های ایرانی و خارجی در آن استفاده می شود. شاید اگر از تهیه کننده های رادیو پرسیده شود که از موسیقی کدام فیلم چند بار استفاده شده است، خودشان هم نتوانند آمار دقیقی در این باره ارائه دهند. بد بودن استفاده هزاران باره از آهنگ هایی که برای یک فیلم ساخته شده است، هنوز در جامعه ما جا نیفتاده است. چیزی هم که برای سازنده های این برنامه ها مهم است، اهمیت خود فیلم نیست. این کاملاً آشکار است. آنها با خود فیلم اعم از داستان و فیلمنامه و کارگردان و البته نام فیلم هیچ کاری ندارند. بلکه مورد نظرشان فقط موسیقی است زیرا به آن نیاز دارند.
موسیقی های به کار رفته ممکن است موسیقی فیلم هم نباشد. ممکن است موسیقی های یک آلبوم بی کلام و پرفروش یا آهنگ بی کلام یک ترانه معروف باشد. هنرمندهایی که برای ساختن آهنگ ها می کوشند، دراین باره هیچ گناهی ندارند. گناه بر گردن سازمان عریض و طویل صدا و سیما است که جدا از مجاز بودن یا مجاز نبودن یا حتی ساخته شدن آن موسیقی با سفارش خود سازمان باید از خود بپرسد؛ آیا این کار درست است؟ آیا پخش آهنگ هایی که اصلاً برای کار دیگر ساخته شده اند، برای برنامه های گوناگون، هیچ اشکالی ندارد؟ آیا مردم نام آن قطعه و موضوع اصلی اش را نمی شناسند؟ هزینه ساختن آهنگ خوب و نو چقدر است؟
تا چند سال پیش دانستن نام آهنگ ها و نام سازنده هایشان محدود به دوستداران و خریداران کاست های بی کلام بود ولی پس از پخش یک برنامه در رادیو برای معرفی موسیقی فیلم و یک برنامه که موسیقی بی کلام و موسیقی فیلم هم پخش می کند، وضع تغییر کرد. شاید در میان آلبوم های بی کلام هیچ آلبومی به اندازه «باران عشق» از ناصر چشم آذر در رادیو و بیش از آن در تلویزیون پخش نشده باشد. فقط بخش هایی از یک قطعه ادبی این آلبوم چند سال برای اعلام وضع هوا در پایان بخش خبری ساعت چهارده تلویزیون پخش می شد. «زمستان سبک» از یانی هم آهنگ تیتراژ یک برنامه ورزشی شد. پس از آن «تنها در باران» از هومن راد کاربری های گوناگون یافت.
ولی کارهای رادیویی و تلویزیونی با موسیقی فیلم های سینمایی جالب توجه تر است. موسیقی های مجموعه های تلویزیونی ماندگار هنوز به علت استفاده از آهنگسازهای خوب و حرفه ای پخش می شوند. درباره فیلم های سینمایی به کارگیری موسیقی این فیلم ها شگفت انگیز است. از زمان نمایش فیلم از کرخه تا راین بخش های گوناگون موسیقی این فیلم برای موردهای گوناگون به کار رفتند. بخش های باهیجان برای دفاع مقدس و بخش آرام (که بیشتر موسیقی این فیلم همان بخش های آرام آن بود) برای روزهای شهادت و سوگ. با پخش فیلم بوی پیراهن یوسف وضع این بار بیشتر تغییر کرد. پخش موسیقی از کرخه تا راین بسیار کم شد چون موسیقی بوی پیراهن یوسف برای موضوع های دفاع مقدس برازنده تر بود پس جایگزین خوبی هم برای موسیقی پیشین می توانست باشد. شاید آمار دقیق پخش موسیقی بوی پیراهن یوسف در برنامه های رادیو و تلویزیون و در میان برنامه های مستقیم را هیچ کدام از مخاطبان این رسانه ها که هیچ بلکه تهیه کننده ها و عوامل پخش رسانه ها هم نتوانند صد درصد دقیق بگویند. کسی چه می داند؟ شاید شمار پخش این موسیقی فیلم رکورد استفاده از موسیقی فیلم را در رادیو و تلویزیون شکانده باشد. البته از نگاه دیگر این ماندگاری در کاربری نشانگر برازندگی هر چه بیشتر موسیقی بوی پیراهن یوسف با موضوع دفاع مقدس است چون در این سال ها موسیقی فیلم سفر به چزابه با وجود خوب بودن هیجان های کمتری دراین باره داشت.
آهنگ های دیگر هم از فیلم های دفاع مقدس نتوانستند بیش از موضوع خود جایی در سلیقه برنامه سازهای تلویزیون و بخش های پخش رادیو و تلویزیون داشته باشند. زیرا موسیقی آژانس شیشه ای اگرچه بارها پخش می شود، ولی به علت لحظه های پرتنش و اندوه و سرگشتگی و پر از نگرانی شخصیت هایش، نمی تواند احساسات حماسی برانگیزد. فیلم دوئل هم در این باره ناتوان بود (البته اگر ساختن موسیقی برای فیلم سینمایی را با قصد پخش آن از رادیو و تلویزیون به حساب بیاوریم) زیرا به علت ریتم شادی آور و کم تناسبی با مضمون حماسه نتوانست گوش های سازنده های برنامه های کم هزینه در تلویزیون و برنامه های رادیویی را به خود جلب کند.قطعه هایی که معمولاً بیش از پنج دقیقه هستند و به ویژه آرام، می توانند برای رادیو مناسب باشند. چون در روزهای سوگ یا میان برنامه ها و برای دکلمه به درد پخش در رادیو می خورند و بسیار زیبا هم هستند.
زیباترین و کاربردی ترین موسیقی فیلم در رادیو آهنگ های فیلم مرسدس هستند که بابک بیات ساخته است و همیشه برای نمایش های رادیویی و دکلمه ها به کار می روند. البته این آهنگ برای سوگ هم پخش می شود. کارهای آهنگسازهای اروپایی و امریکایی هم اگر بیشتر پخش نشود، کمتر نیست. با چشم پوشی از کیتارو برخی کارهای انیو موریکونه هرازگاه پخش می شوند. در هر حال صدا و سیما وامدار این آهنگسازها هست و در آینده نیز خواهد بود. فراتر از اینها فیلم های خارجی هستند. با ساختن فیلم پیامبر یا محمد رسول الله توسط مصطفی عقاد، آهنگ این فیلم در سرزمین های اسلامی مشهور شد. موریس ژار کاری کرده بود که بسیاری از آهنگسازهای مسلمان نتوانسته بودند، بکنند زیرا به علت نبودن سینمای صنعتی و تجاری در کشورهایشان فرصت آزمودن خود در ساخت فیلمی خوب برای ستایش پیامبر گرامی اسلام را نداشتند. در ایران هم آهنگ های اثرگذار برای یادآوری شخصیت پیامبر اسلام بسیار کم است و البته گمنام. به همین علت موسیقی این فیلم نخستین گزینه برای پیامبر اسلام در آرشیو شبکه های تلویزیونی ایران است. موسیقی جنگ ستارگان بارها در آگهی های بازرگانی استفاده شده است و موسیقی فیلم تیغ رو هم دست کم ده ها بار در تیزرهای اطلاعاتی و دولتی. موسیقی «معمای ۹۹» همچنان پخش می شود. بخش هایی از موسیقی «لئون» از اریک سرا به کارگردانی لوک بسون از دسترس برنامه سازها دور نمانده است. موسیقی «فهرست شیندلر» با داستان قابل انتقادش و بحث های سیاسی درباره اش بیرون از این نام ها نیست. موسیقی «ماموریت ناممکن» هیچ نکته توجیه کننده ای برای پخش نداشت. می توان «ابدیت و یک روز» را هم به این فهرست افزود. موسیقی متن تایتانیک و موسیقی شکلات خوب در رادیو جا افتادند. تایتانیک برای داستان خوانی و شکلات برای میان برنامه های هنری. پاپیون و ترمیناتور و سرگذشت شگفت انگیز ملی پولن با پخش تحریف شده در برنامه های خوش ساخت از مرز گریز به جلو گذشتند.
باید از مسوولان صدا و سیما پرسید؛ اگر می خواهید مردم موسیقی قشنگ و خوب و اثرگذار بشنوند، چرا خودتان دست به کار نمی شوید؟ و چرا موسیقی فیلم ها را پخش می کنید؟ در همه این سال ها در زمینه حماسی موضوعی که به موسیقی نیاز داشت فقط دفاع مقدس نبود. فناوری هسته ای نوک پیکان پیشرفت های علمی ایران در دانش های گوناگون شد. همزمان موسیقی فیلم ترن که پیش از آن برای تشویق مردم به شرکت در انتخابات در رسانه ها پخش می شد، چندمنظوره شد. کار به جایی رسید که برای این موسیقی فیلم ترانه ای هم خوانده شد. استفاده از موسیقی برای برانگیختن احساسات مردم و تشویق شان به یک کار، شایسته است ولی اگر موسیقی شجاع دل احساس برانگیز است، باید پرسید خود ما چه کرده ایم؟ولی شاید گل سرسبد موسیقی فیلم در میان موسیقی های به کار رفته در برنامه های رادیو و به ویژه تلویزیون موسیقی فیلم آخرین موهیکان باشد. فیلم آخرین موهیکان که در ایران برخی آن را واپسین بازمانده موهاوکها نیز می گویند، بر اساس یک داستان از جیمز فنیمور کوپر نویسنده سده نوزدهم میلادی ساخته شد. جیمز در جوانی برای آزمایش شیمی ناخواسته آزمایشگاه دانشگاه را منفجر کرد که منجر به اخراجش از دانشگاه ییل شد. او با الهام گیری از زندگی سرخپوست هایی که در زمان کودکی اش نزدیک خانه آنها می زیستند، نوشتن را آغاز کرد. مایکل مان هم با فیلمنامه جان ال بالدرستن فیلم را ساخت که بهترین فیلمش هم هست. این فیلم در امریکا به اندازه شایسته مورد توجه قرار نگرفت ولی در اروپا جایزه های گوناگون دریافت کرد. بازی های دنیل دی لوئیس و مدلین استو شگفتی و ستایش منتقدها و بیننده ها را برانگیخت. چند نمای فیلم از زاویه های بسیار زیبا گرفته شده است که دانته اسپینوتی برای فیلمبرداری آن جایزه گرفت. وقوع داستان در میان جنگ های استعمارگرهای امریکای شمالی و صحنه پردازی های زیبا فیلم را شایسته چند بار دیدن کرده است.
فراتر از این نکته ها فیلم آخرین موهیکان چیزی دارد که از زمان اکران نه چشم ها بلکه گوش ها را خیره کرد و آن همانا موسیقی فیلم بود. (تا امروز علت اصلی شهرت یا ماندگاری این فیلم هم دست کم در ایران، فقط موسیقی آن بوده است.) جدا از هر داوری درباره ایرادهای سینمای غرب، موسیقی آخرین موهیکان به اندازه ای زیباست که اکنون مهمان سالگردهای ملی و حماسی در کشور ما است.در سال های آغازین پس از فیلم یا همان سال ۱۳۷۲ شبکه های تلویزیونی ایران بسیار کم به موسیقی این فیلم پرداختند. هرچه سال ها گذشتند، اندک اندک استفاده بیشتر شد. ولی در هر حال برخی از برنامه سازها و گزارشگرها برای کامل کردن کارشان به موسیقی حماسی نیاز داشتند و چه آهنگی اثرگذارتر و زیباتر از آهنگ این فیلم؟
به همین علت دست ها ناخواسته و بی پروا به سوی نوار و در سال های پسین تر لوح های موسیقی این فیلم دراز می شد. در زمانی که رادیو و تلویزیون سیاست ایجاد روحیه امید برای مردم را در پیش گرفت، به کارگیری این آهنگ بیشتر هم شد. برای راهپیمایی ها و انتخابات آهنگ های بخش های این فیلم با اجراهای متفاوت پخش شدند و کار به جایی رسید که این موسیقی شکوهمند برای فیلم های خارجی دیگر هم گذاشته شد. اکنون احساس می شود جا افتادن این آهنگ جلوی هرگونه انتقاد به استفاده تلویزیون و رادیو از آهنگ هایی که توسط خود این سازمان ساخته نشده را می گیرد. چه بد است کسانی که به هر دلیل به نیرومندی دیگران نیستند، دست به سوی آثار آنها دراز می کنند. در مواردی که آهنگ اصیل تر است، مردم برگه رای خود را در صندوق می اندازند و بیننده صدای نوازش تند آرشه بر سیم ها را می شنود که البته هر «فیلم بین» حرفه ای را به یاد سرخپوست های رودخانه نشین در جنگل های انبوه و دست نخورده و نمناک از مه بامدادی می اندازد.
همه تهیه کننده ها و برنامه سازها می توانند بگویند این کار بسیار انجام می شود و پیش از این هم بود و در آینده هم خواهد بود، ما که نمی توانیم آهنگساز برای یک برنامه کوتاه مناسبتی استخدام کنیم، هزینه اش گران است و... چاره سازی برای این مورد سر درازی دارد و زمان بسیار خواهد برد. همان گونه که «بی بی سی» برای ساده ترین مستندهایش خودش آهنگ ها را تامین می کند، تهیه کننده های رادیو و تلویزیون هم نباید بیکار بنشینند و بگویند بودجه نیست و برنامه ریزی نشد. این عذرها تکراری اند. چاره ای باید.
شاید برنامه هایی که آهنگ آخرین موهیکان را در این سال ها به خود بسته اند (چه در تیتراژ و چه در میان برنامه) بیش از چهل برنامه در رادیو و تلویزیون باشد. آهنگ این فیلم نه ماه بلکه هیچ هفته ای نیست که از رادیو پخش نشود. هیچ شبکه ای در تلویزیون از دست دراز کردن به سوی آهنگ آخرین موهیکان پرهیز نکرده. (مگر چند شبکه سراسری داریم؟،) این اغراق نیست بلکه واقعیتی است که آهنگ این فیلم هنوز وسوسه می کند و رها نمی کند. گویا گیسوی کمندآسای این اثر «ادلمن» و «جونز»، ما را از آن سرخپوست خوب و راستین نسبت به دختر افسر اروپایی بیشتر گرفتار کرده است. هنوز رفتار شیداگونه برخی از هم شاگردی های پیشینم در فردای شب های کمیاب پخش این آهنگ از تلویزیون را در مدرسه فراموش نمی کنم که چگونه با بحث درباره اش دلپذیری اش را به یاد می آوردند و به شیوه نواختن آهنگ با دهان، می کوشیدند با چیزی که حتی نمی دانستند متعلق به یک فیلم است غچه رسد به دانستن نامشف برای همه چیزهایی که دوست می داشتند، رفتار حماسی بسازند. خود همین یک نمونه از برقراری رابطه روان انسان ها با روحیه آرمان گرایی و حماسه با استفاده از هنر است. اگرچه خود فیلم شاهکار نشد و تیتراژ آغاز هم شایسته این آهنگ نیست (به استثنای چند نما در سکانس پایانی به ویژه نمای ثابت از پایین افتادن یکی از دخترها از کوه) ولی آهنگ کار خود را کرد و اگر می خواهید نتیجه اش را ببینید، کمی بیشتر به برنامه های صدا و سیما در سالگردهای ملی گوش بسپارید. می بینید که پشت این همه استفاده های فرهنگی می تواند فقط یک فیلم و آهنگش باشد. کاری به بد بودن و خوب بودن آدم های دست اندرکار فیلم ندارم. ولی در هرحال آنها توانستند و ما هنوز نه.
تصور کنید که فردا روز برگزاری یک راهپیمایی بزرگ و سراسری است. مردم شب در خانه در برابر تلویزیون نشسته اند. تلویزیون صحنه هایی از راهپیمایی های سال های پیشین را پخش می کند. کادر بر یکی از راهپیمایان تنظیم شده است. دوربین (که احتمالاً بر ساختمان آزادی است) برای آشکار کردن بزرگی جمعیت آرام به عقب زوم می شود. اکنون همه بیننده ها خیابان منتهی به میدان آزادی را می شناسند اما همزمان با این تصویر آهنگ شکوهمند آخرین موهیکان هم پخش می شود که اگرچه در سال های گذشته با این موقعیت شگفت انگیز بود، ولی اکنون فقط برخی از دوستداران سینما را به شگفتی وامی دارد. همزمان با پخش تصویر مردم که استوار و بااراده راه را می پیمایند، سینمادوستان نشسته جلوی تلویزیون، قاره امریکای شمالی و گریز در یک کوهستان را به یاد می آورند. هدف کاربران این موسیقی هر اندازه خوب باشد، به کارگیری هنر دیگران را توجیه نمی کند. به ویژه که نه تنها آهنگ برای این موضوع ساخته نشده، بلکه آهنگسازها هم با همه هنرشان ایرانی نیستند.این نکته مهمی است ، نباید دست کم گرفته شود. زیرا هدف کاربران هرچه باشد، برای آفرینش احساس حماسی همان حس را در بیننده های سینمادوست برمی انگیزد که ایشان با یادآوری کریستف کلمب در سال ۱۴۹۲ میلادی به یاد می آورند. ولی درباره فیلم مایکل مان همه چیز هم خود آهنگ فیلم نیست. نمونه های دگردیسی شده از آهنگ آخرین موهیکان در رادیو و تلویزیون جای خود را دارند. اجراهای گوناگون هنوز فراوان پخش می شوند. موسیقی تند برنامه های ورزشی با اجرای الکترونیک هم نمی تواند رد گم کند. آهنگ، برنامه های ورزشی را تصرف نکرده است بلکه برنامه های ورزشی آهنگ را تصرف کرده اند. شاید این همه کاربری دلیل دوست داشتن این آهنگ در سازمان است. کدام سالگرد افتخارآور برای کشور ما از دست درازی به آهنگ آخرین موهیکان مصون مانده است. کاش با این آهنگ همان کاری می شد که با آهنگ لبه تاریکی از اریک کلاپتون شد؛ پخش کم و نماهنگانه. برای لحظه های اضطراب و پرتنش یا برای تندی تپش دل های هراسان و نامطمئن، آهنگ آخرین موهیکان دم دست ترین کالا است. بسان درختی که دور از تشبیهات شاعرانه میوه های شیرین و تازه اش پایان ناپذیر می نماید. کاربران نمی دانند که با این کارها نیت های خوب و خالص خودشان خدشه دار می شوند. هنوز هیچ آهنگساز فیلم در ایران آهنگی که با آهنگ این فیلم دست کم پهلو بزند، نساخته است. شاید دراز کردن دست نیاز از سوی ایرانی ها به سوی آهنگ این فیلم برای مایکل مان مهم نباشد. شاید برای رندی، ادلمن و تره ور جونز سازنده های این آهنگ هم مهم نباشد. زیرا این سه نفر چیزی درباره پخش هزار باره آهنگ فیلم آخرین موهیکان در ایران نمی دانند و اگر هم بدانند شاید با پوزخند آن را بی اهمیت بپندارند. در پندار آن سه نفر این کار به حساب جهان سومی بودن کشور ایران گذاشته می شود. آیا بودجه در صدا و سیما آن اندازه کم است که نمی توان آهنگ های ماندگار و حماسی بیشتری ساخت؟ پخش آهنگ های پراکنده و خوب که ارتباطی با موضوع های مورد کاربری در رادیو و تلویزیون ندارند، داستانی دراز دارد. در هرحال عزت هنری یک کشور از همه اینها مهم تر است. اگر آهنگ آخرین موهیکان ساخته نمی شد، صدا و سیما چه می کرد؟
علی پیرجوانان
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید