پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


زمستان در کویر


زمستان در کویر
سهم خراسان در جهش‌های علمی، دینی و فکری در طول اعصار تاریخ ایران بی‌نیاز از تکرار و نیز غیرقابل انکار است. خاصه در بامداد اسلام که خراسان پایگاه ایرانیت و اسلامیت را توأمان دربرداشت...
مدت مدیدی پیگیر این مسأله بودم تا از چند و چون مناسبات و مراودات دکتر علی شریعتی و مهدی اخوان ثالث اطلاعات نسبتا جامعی را بیابم. تجلی این تعاملات به صورت پراکنده در کتاب‌های مختلف دکتر شریعتی و یادداشت‌های مجمل اخوان ثالث ظاهر شده بود. اما جای مجموعه‌ روابط فکری و فرهنگی این دو بزرگوار سخت خالی می‌نمود. و البته جز نوشتار بسیار کوتاهی از آقای مهدی قطبی تحت عنوان (اخوان "کویر" شریعتی) مطلب دیگری را در این‌باره یافت نکردم. به همین علت بر آن شدم که کندوکاوی در این زمینه کرده و جسارت نوشتن آنرا بر خود هموار کنم. نقطه تلاقی آغازین همشهری بودن شریعتی و اخوان بود که روح آزادی و آزادگی و شعر و شعور را به حق در زمان ما احیا کرده‌اند.
سهم خراسان در جهش‌های علمی، دینی و فکری در طول اعصار تاریخ ایران بی‌نیاز از تکرار و نیز غیرقابل انکار است. خاصه در بامداد اسلام که خراسان پایگاه ایرانیت و اسلامیت را توأمان در برداشت به طوری که می‌توانیم دنباله آن سابقه روشن را تا روز پسین و سده‌های معاصر در چهره‌های شاخص این خطه بنگریم و این اشتراک ریشه خراسانی و ثمره باور ملی را عمیقا تا به حال تأیید کنیم.
البته هم دکتر شریعتی و هم اخوان خرسند‌ی‌شان را از این بابت به وفور ابراز کرده‌اند و علاوه بر این "کهن بوم و بر، خطه نخبه‌زای خراسان" را از جان و دل عزیزتر می‌داشته‌اند. دکتر در جزوه دردمندانه "آری اینچنین بود برادر" نوشت: از نقطه و خاکی برخاسته‌ام کویر که در آن آبادی نیست، جایی که سعادت و رفاه و برخوردار نیست خشکی و فقر زندگی است" اما همین کویر سرشار از فخر و حماسه است و ایثار.
از روابط فی‌مابین این دو بزرگوار توجه دکتر شریعتی به اخوان ثالث یک‌سویه‌تر می‌نماید. عنایت شریعتی در مطالب مختلف به جمله واره ها و پاره اشعار اخوان گواهی‌ست از این مدعا. و راهی است برای نگرش این مقاله از جانب شریعتی به اخوان به طور اخص به علاوه مختصر کلامی که اخوان پیرامون شریعتی نقل کرده است.
یدالله قرایی دوست مشترک این هر دو در کتاب چهل و چند سال با امید (ص ۹۷) می‌نویسد: دکتر را من با شعر نو آشنا کردم و او پس از شنیدن و خواندن شعرهای اخوان چنان دلبسته شد که خود به سرودن شعر نو اقدام کرد و اولین شعر نو او در روزنامه "آفتاب شرق" سال ۳۵ و ۳۶ منتشر شد. شریعتی بی‌قرار ملاقات با اخوان بود. او همیشه در سخنرانی‌های خود از شعر اخوان استفاده می‌کرد در پشت کتاب کویر خود که یک جلد به اخوان و یک جلد به من هدیه کرد. برای من به شعر اخوان اشاره کرده بود "ما چون دو دریچه روبروی هم"
در کتاب نه تو و شگفت "کویر" که به نظرم دکتر هر کسی را به آسانی و بدون مجوز در آن راه نداده است بارها اشاره‌هایی به شعرهای اخوان شده است.برای نمونه: اما تا به برگ و بار نشستم برف و کولاک گرفت و "سیلی سرد زمستان" گوشم را برد. (ص ۶۶) ... در این‌جا که منم ماندگاران آزادند و فراریان دز بند "خشمناکان بی‌خروش و بی‌فغان (ص ۳۰۶) ... روزها بر سر مرداری این مرآن را همی کشد مخلب و شب‌ها" بر آن خاک اره‌های نرم خفتن" (ص ۴۸۶)
ارادت خاص دکتر به علامه اقبال لاهوری او را بر آن داشت که علاوه بر اجتماعیات و اسلامیات‌اش از ذوق و احساس بری نباشد. همین امر باعث شد که او مدتی به شعر سرودن پرداخت با نام مستعار شمع -علی، مزینانی،شریعتی- اما پس از مدتی دست از این کار کشید. او در نامه‌ای از فرانسه به پاسخ دوستی که از او شعر مطالبه کرده بود نوشت: چون چند سالی است که دیگر از زیبایی‌ها لذت نمی‌برم دردهای شاعرانه را احساس نمی‌کنم... بنابراین به شعر نمی‌اندیشم، می‌اندیشم که وقتی به ایران برگردم از کجا آغاز کنم (مجموعه آثار ۳۴ ص ۵-۳۴)
البته سوای اشتغال اساسی او به مذهب و اجتماع دکتر اشاره به سنت تاریخی- ادبی ایران داشت به این صورت که ما اصولا ملتی شعر زده‌ایم با آن نموداری که در ادوار تاریخی رسم می‌کرد، اما این مانع از آن نیامد که او از ادبیات و شعر زمان غفلت کند و در این میانه توجهی مخصوص به اخوان داشت و او را "شاعر آگاه زمان ما" می‌دانست و نیما و اخوان را مورد تفحص بسیار قرار می‌داد: نویسندگان و شعرای بزرگ ما را نگاه کنید، در همین عصر خودما این‌ها شاید بتوان گفت که هیچ کدامشان فارغ‌التحصیل دانشکده ادبیات نیستند. لیست شعرای معاصر را نگاه کنید از نیما بگیرید تا "امید" و حتی بعد از امید به نسل جدید که موج شعر نو از این‌هاست- هیچ‌کدام تحصیلکرده و فار‌غ‌التحصیل و تربیت شده‌ رسمی دانشکده ادبیات نیستند... (مجموعه آثار ۱۶ ص ۸)
آنچه که در ضمن این بررسی مشخص شد این است که توجه دکتر به اخوان اختصاصا بر دو کتاب "آخر شاهنامه" و "زمستان" متمرکز بوده است و نمونه‌هایی که از شعر "مردانه امید" داده است در شکل "ای خوشا آمدن از سنگ برون"...، "هوا بس ناجوانمردانه سرد است"، نخستین راه نوش و راحت و شادی"، "در مزارآباد شهر بی‌تپش" و ... است.
جانب دیگر این مقال نگاه اخوان به شریعتی است که در کتاب "شخصیت و اندیشه دکتر شریعتی" به کوشش جعفر سعیدی اختصاصا نقل شده است. اخوان در این کتاب طی دو نوشتار از دکتر می‌گوید: آشنایی و الفت و دیدارهای من با همشهری مشهور فقیدم مرحوم دکتر شریعتی چندان نبود. آن قدیم‌ها که من جوان و در مشهد ساکن بودم آن مرحوم هنوز نوجوان ده دوازده‌ساله‌ای بود که همراه پدرش استاد محمدتقی شریعتی و در کنار ایشان به جلسات "کانون نشر حقایق" می‌آمد... من نزد پدر مرحوم دکتر یعنی استاد شریعتی نهج‌البلاغه می‌خواندم.
اطلاعات و بررسی‌های اخوان نسبت به دکتر کم بوده ولی همان‌طور که اخوان خود اقرار به تقصیر کرده است بارها و بارها دکتر از او یاد کرده است خاصه در کتاب عظیم و عزیز "کویر" ... در همان‌جا اخوان می‌نویسد: مثلا زمستان و چاووشی و آواز کرک در تهران منتشر شده و به مشهد هم رسیده بود. یکی از اساتید فاضل شاعر دکتر شفیعی کدکنی که گویا از هم‌دوره‌های مرحوم دکتر در دانشکده مشهد و با او دوست و دمخور بود می‌گفت: مرحوم دکتر شریعتی اول بار در محیط محافظه‌کار دانشکده ادبیات مشهد مثلا چاووشی را به درستی و خوبی و رسائی تمام برای ما روایت کرد. مکررا و چند جا و چند بار او توضیح و توجیه می‌کرد. چند و چون اسلوب و معنی و لفظ و غیره را و بعدها مرحوم دکتر بحث در شعر نو اصیل را در محیط دانشگاهی به اتفاق همان دوست مشترک (شفیعی کدکنی) رواج و رسمیت دارند. همین مطلب را دکتر کدکنی در گزیده اشعارشان بیان کرده‌اند: یادم هست که با مرحوم دکتر شریعتی بحث می‌کردیم من هنوز طرفدار شعر کهنه و این‌ها بودم "زمستان" تازه منتشر شده بود قضیه مربوط به سال ۳۶ باید باشد و من و دکتر شریعتی بحث می‌کردیم بر سر نیما. او یادم هست که گفت تو ببین این شعر را برایت می‌خوانم یادم هست که شعر "چاووشی" را با آن لحن قشنگش خواند و همان‌جور هم هی پک به سیگار می‌زد و آن وسط می‌خواند و من یک مرحله تازه‌ای از شعر نو با شنیدن این شعر "زمستان" بر رویم باز شد . و تا به آنجا رسید که دکتر کدکنی شعر اخوان را از اصیل‌ترین و کاملترین شعرهای امروز دانست.
نکته قابل عرض دیگر یک اشتراک فکری و ایدئولوژیکی در اندیشه دکتر و اخوان است پیرامون تاریخ و افسانه.
اما مقدمتا باید بگویم دکتر تخصص علمی در تاریخ داشته است و افزون بر این تأملات شگرف و موشکفانه‌ای در تاریخ، ادیان و اسطوره را دنبال می‌کرد و تأییدش بر نگرش اخوان در تاریخ و افسانه مهر قابل قبولی است.
دکتر فراوان اشاره دارد: اساطیر (چهره کلی افسانه) نیاز روحهایی است که تاریخ سیرشان نمی‌تواند کرد- چه افسانه زیباست زیباتر از تاریخ" افسانه اساطیر در نظر او صرفا از نوع موجودات انتزاعی و خیال‌بافانه‌ای عادی و عامی نیست که نقلی ساده باشد یا ایده‌آلیستی پوچ و بی‌اعتبار. دکتر آن‌ها را ساخته احتیاج جمعی می‌داند که آفرینش از آن بری‌ست اما بشر احتیاج‌اش را احساس می‌کند و به آن‌ها گریز می‌زند، زیرا که افسانه فرزند همه دوره‌هاست برخلاف اسطوره که زائیده زمان بی‌زمانی‌ست. اخوان در مجلد دوم مقالات‌اش (ص ۳۴۸) همین مسائل را با صراحت بیان کرده است: "من معتقدم که برعکس عقیده کسانی که افسانه را خوار و بی‌اعتبار می‌شمارند، اتفاقا راستین‌ترین و معتبرترین اسناد، همین افسانه‌ها را باید شمرد... چون افسانه چهره دگرگون شده و صورت نقاب زده و تحول یافته حقایق پنهان و کتمان‌شده‌ای است که تاریخ رسمی نمی‌خواهد آن‌ها را به رسمیت شناسد"
ترجیح افسانه به تاریخ در هر دو دیدگاه مشابه است. یعنی از نظر ایشان افسانه‌ها صیقلی‌تر و پویاتر از تاریخ‌اند و با آن در تعارض، یک نمونه محکم از کویر بدهم: "من از دوران دبیرستان با این گنده پیر پلید چاپلوس دروغگو و نوکر مآب ترسو و طماع تاریخ لج بودم. به هر حال با تاریخ پدرکشتگی دارم (ص ۸-۲۴۷) یا گفتارهای مکرر دیگری که چه کسانی را سازندگان تاریخ می‌دانیم؟
دکتر می‌کوشد اثبات کند تاریخ در وصال به حقیقت حائل شده است. یعنی تاریخ زبان فلان خاقان و سلطان است و آن دیگر مزدور در حالی که باید زبان آن‌هایی باشد که در زندان‌ها پوسیده‌اند و شمع آجین شده‌اند. باید از آن بی‌سروپا مردان و گمنامایی بگوید که "کاندرین بی فخر بودنشان گناهی نیست" اخوان هم در موضعی برابر در مقالات‌اش اشاره دارد، " تاریخ ۹ نکته راست و مطلب مستند می‌گوید تا یک دروغ را هم به صورت راست جلوه دهد. افسانه مثلا ۹نکته غلط و اشتباه مرتکب می‌شود تا یک حقیقت را بگوید" دکتر این دیدگاه‌های اخوان را نیک دوست می‌داشته است: "این مطلب را (سخن از جنایات تاریخ را) نیز آقای اخوان( امید) که بهتر از هر کس می‌تواند بگوید که نسل فعلی چه می‌کشد- در "میراث" خود خطاب به دخترش بیان زیبایی کرده است:
این دبیر گیج و گول و کوردل، تاریخ
تا مذهب دفترش را گاه گه می‌خواست
با پریشان سرگذشتی از نیاکانم بیالاید
رعشه می‌افتادش اندر دست... الخ
چون صحبت به اینجا کشید، نمونه دیگری را هم از سخن دکتر بدهم که با شعر "میراث" پیوند می‌خورد. همان سخنی که در همان جزوه "آری اینچنین بود برادر" اشارتی کردم در ابتدای همین مقال "از طرفی به طبقه و تباری وابسته‌ام که شرفش در آن است که خون هیچ شریفی از آن‌ها که شرافت‌شان را تیغ و طلا می‌سازد، دررگم نیست و در فطرتم احساس می‌کنم که گذشتگان من- مادران و پدران من- در طول نسل‌ها تا آنجا که در تاریخ گم می‌شوند همواره زاده فقر و محرومیت‌اند (مجموعه آثار ۲۲ ص ۴-۱۸۳) اما بشنوید از اخوان ثالث:
جز پدرم آیا کسی را می‌شناسم من
کز نیاکانم سخن گفتم؟
نزد آن قومی که ذرات شرف در خانه خونشان
کرده جا را بهر هر چیز دگر، حتی برای آدمیت تنگ
خنده دارد از نیاکانی سخن گفتن که من گفتم... الخ
بی‌سبب نیست که دکتر نوشت "هیچ اثری در زبان فارسی به این زیبایی (میراث) تاریخ را حلاجی نکرده است.
دریغم می‌آید که این نکته را هم نگویم که شاعر از زبان اخوان کسی است که "در پرتو شعور نبوت" قرار می‌گیرد و روشنفکر دکتر شریعتی شخصی است که کاری "پیغمبر گونه" را دنبال می‌کند.
امید است که این نوشتار راهی به دهی مغفول مانده برده باشد به مثابه راهی برای کوفتن سنگلاخی سخت و فتح بابی باشد برای گامی آگاهانه از سوی کسانی که دستشان از آستین همت به در است.
منبع : شبستان


همچنین مشاهده کنید