جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

امیرکبیر مصلح بزرگ ایران


امیرکبیر مصلح بزرگ ایران
تاریخ مان از بی لیاقتی شاهان قاجار گله مند است و جدایی قطعاتی از خاک عزیزمان دلیل بارزی بر این مدعاست. گاهی چنین باوری تلقین می شود که همه بدبختی ها از زمان قاجاریه شروع شد در حالی که چنین واقعیتی نبوده است بلکه قاجاریه باعث تداوم ویرانی و غارت و تنزل همه جانبه کشورمان بود.
دور از انصاف نیست صفحاتی به عقب برگردیم و به هجوم و حاکمیت سیاه ترک، مغول و تاتار نگاهی بیفکنیم، قرن هایی که ایران نه تنها حکومت مستقلی نداشت بلکه هویت، فرهنگ، زبان و حاکمیت اش زیر ضربات بی رحمانه حکومت های خلیفه گری و تازیانه مغول بیدادگر رنگ می باخت و فقط اندکی قبل از صفویه بود که حکومت های کوچک در گوشه و کنار ایران قد علم کردند که نمی توان آنها را دولت های مقتدر ایرانی نامید.
به غیر از سه پادشاه صفویه، یعنی شاه اسماعیل که بنیانگذار بود و شاه طهماسب و شاه عباس که قدرتمند بودند، هیچ پادشاهی از سلسله صفویه اقدامی مثبت در جهت آبادانی کشور انجام ندادند و همواره بر سر جانشینی و قدرت با هم جنگیدند و باعث تضعیف بیش از حد ایران شدند. قاجاریه وقتی سر کار آمد که تاخت و تاز از نوع متجدد پا به عرصه جهان گذاشته بود. فضایی که استعمارگران نوپای جهان برای مکیدن منابع دست نخورده شرق به پا خاسته بودند. درست زمانی که لطفعلی خان زند و آقا محمدخان قاجار در جنگ بودند اروپا دوران رنسانس و شکوفایی را بی وقفه می پیمود. ۱۷۸۹ میلادی پرتغالی ها از اولین استعمارگران مدرن بودند که وارد خلیج فارس شدند، انگلیس ها و روس ها بر سر طعمه گرانبهایی به نام ایران بر سر رقابت بودند. شاهان قاجار فراست و درایت کافی برای کشورداری نداشتند و مصالح کشور را هر زمان فدای منافع خویش می کردند. امیرکبیر یکی از کسانی بود که عاشقانه برای سربلندی ایران و ایرانی مجاهدت کرد اما قربانی تنگ نظری ها و مصالح تاجداران شد. میرزا تقی خان امیرکبیر از روستای هزاوه بود، پدرش سرآشپز قائم مقام اول بود و میرزا تقی خان در خانه قائم مقام بزرگ شد. شوق و ذوق و هوش امیر باعث شد ابوالقاسم قائم مقام در آموزش و تربیت وی کوشا باشد. اولین شغل او مامور محاسبات فیل خانه قائم مقام بود اما نابینا شدن میرزا بزرگ در اواخر عمر باعث شد میرزا تقی خان در خواندن و نوشتن امور کشوری به میرزا بزرگ کمک کند. امیر در این دوران امور کشورداری را فرا می گرفت.
میرزا بزرگ در نامه یی به برادرزاده اش میرزا اسحاق نوشت؛ حقیقت این است که من به کربلایی قربان حسد می برم و بر پسرش می ترسم «فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین».
میرزا تقی خان از طرف قائم مقام، به عنوان فرد مورد اعتماد نزد امیر نظام زنگنه به کار گمارده شد و کم کم به مقام مستوفی رسید و در همین مقام بود که به همراه خسرو میرزا برای عذرخواهی از نیکلای اول به خاطر قتل گریبایدوف که می توانست منجر به جنگی دیگر با روسیه شود عازم روسیه شد.
میرزا تقی خان در خدمت امیر نظام به نظم دادن امور لشکری و کشوری آذربایجان اهتمام داشت.
مرگ امیر نظام در ۱۲۵۷ در تبریز باعث شد میرزا تقی خان به منصب وزارت نظام برسد. حاجی میرزا آقاسی (صدر اعظم) به علت ترس از قدرت امیر در آذربایجان او را به ماموریتی دشوار در ارزنه الروم روانه کرد که امیدی به حل اش نبود. امیر در سال ۱۲۶۲ با موفقیت کار را تمام کرده و به ایران برگشت. روبرت کرزن در این مورد می نویسد؛ «بین نمایندگان ایران ، روسیه، انگلستان و عثمانی که در مجمع ارزنه الروم حضور داشتند آنکه بیش از همه جلب توجه می نمود و شخصیت اش را با دیگران نمی توان مقایسه کرد میرزا تقی خان بود.»
در این زمان ناصرالدین میرزا -ولیعهد- در تبریز بود بعد از مرگ محمدشاه لازم بود که کاروان شاه جوان به تهران حرکت کند. میرزا تقی خان با درایت کافی توانست جمع سپاهیان شاه را به تهران برساند.امیرکبیر به سپاهیان شاه امر کرد در عبور از دهات و مزارع مردم باید طوری رفتار کنند که دیناری به کسی خسارت وارد نشود و حتی گفت اگر از کسی تعدی و تجاوز به رعیت سر زند شکم او را پاره خواهد کرد. ۱۹ شوال ۱۲۶۴ امیرکبیر اردوی شاه را به تهران رساند و لقب امیرنظام گرفت. ۲۱ ذی القعده ناصرالدین شاه تاجگذاری کرد و میرزا تقی خان را به لقب اتابیکی و صدراعظمی ملقب کرد. امیر از فردای آن روز به رتق و فتق امور پرداخت؛ نظم و ترتیب دادن به کارهای آشفته مملکت، رفع شورش ها، هرج و مرج ها و دخالت های وزارتخانه های خارجی. او به قدرتمند کردن حکومت مرکزی پرداخت و از همان اول به دوست و دشمن فهماند که انگیزه اصلی امیر در کارهایش حفظ منافع ملت و غیرت وطنی و ایران دوستی است و روابط بین الملل اش با دول خارجی بر پایه احترام متقابل خواهد بود و اگر پای منافع ایران در میان باشد انگلیس و روس و عثمانی در چشم او یکسان است. مهم ترین واقعه داخلی آن دوران فتنه حسن خان سالار بود که در خراسان به پا شده بود. امیرکبیر با درایت خود توانست این فتنه را بخواباند به طوری که چون کلام اش به خراسانیان رسید دروازه شهر را روی مامور امیرکبیر گشودند. امیرکبیر در این ایام درخواست نمایندگان روس و انگلیس را برای میانجیگری نپذیرفت زیرا این وساطت ها را ننگ می دانست.
ناصرالدین شاه از بیداری و آگاهی مردم وحشت داشت اما امیر درصدد نشر روزنامه و ترجمه کتب علمی و آوردن معلمان فنون جدید به ایران بود. او برخلاف میل شاه باعث گسترش روابط پستی بین تهران و سایر شهرها و ایجاد تسهیلاتی برای مسافرت به خارج و ورود اندیشه های نو به ایران شد.
با ایجاد کارخانه های نساجی و بلورسازی و چینی سازی و رواج صنعت چاپ تا حدی مصنوعات جدید و موسسات تولیدی اروپا را در ایران رواج داد. نشر روزنامه وقایع اتفاقیه یکی دیگر از اقدامات مهم امیرکبیر بود. امیرکبیر خرید روزنامه را برای موسسات دولتی و حقوق بگیران اجباری کرد تا فرهنگ روزنامه خوانی را رواج دهد. این روزنامه توسط میرزا صالح شیرازی اداره می شد. او در سال ۱۲۶۶ تصمیم به تاسیس دارالفنون گرفت و فردی را مامور آوردن معلمان از آلمان و اتریش کرد. این معلمان در ماه محرم ۱۲۶۸ اندکی پس از عزل امیرکبیر وارد ایران شده و کار خود را در دارالفنون آغاز کردند.
امیرکبیر را بی شک می توان از بزرگترین اصلاح طلبان تاریخ ایران نامید. نگرش او برای حل مشکلات کشور همواره اساسی و بنیادی بود. او شکست های پی درپی ایران را از روسیه به علت فقدان نیروی نظامی منظم می دانست و برای همین استخدام معلمان پیاده نظام، توپخانه و سواره نظام را برای تربیت نیروی نظامی و کارآزموده ضروری می دانست. دولت ایران بارها و بارها با دول انگلیس و فرانسه و روسیه برای تجهیز و تعلیم نظامیان ایرانی قرارداد بسته بود اما هر بار که اختلاف دولتین با هم حل شده بود علیه ایران متحد شده و به قراردادشان عمل نکرده بودند. امیرکبیر ضمن سمت صدراعظمی به امور وزارت خارجه نیز مستقیماً رسیدگی می کرد. او در دوره کوتاه وزارت خود به تدریج سروسامانی به این امور داد، ثبت و ضبط کارها را منظم کرد، ماموران و سفرای ایران در خارج را موظف کرد که از حوزه ماموریت خود و احوال اتباع ایران در آن حوزه ها هر ماه اطلاعاتی صحیح به وزارتخانه بفرستند و از امیرکبیر دستور بگیرند. امیر بزرگ ایران به هویت و شخصیت ایرانیان در جهان اهمیت می داد برای همین در گماردن ماموران و سفیرها در خارج نهایت دقت را می کرد. نارضایتی خارجی ها از اصلاحات امیر که دست آنها را از تجاوز و تعدی کوتاه کرده بود و بدگویی های داخلی و خانوادگی باعث شد که ناصرالدین شاه امیر را از وزارت امور خارجه عزل کرده و میرزا محمدعلی خان شیرازی را به وزارت خارجه بگمارد. مسیو ریشار در نامه به یکی از دوستان خود می نویسد؛ «میرزا تقی خان با لقب اتابکی همه کاره است و به هیچ وجه اعتنایی به فرنگی ها ندارد.» ماموران خارجی ها به افرادی مثل حاجی میرزا آقاسی عادت کرده بودند که در مقابل خارجیان مطیع و ذلیل بود. نمونه این عجز را از نامه میرزا آقاسی به محمدشاه می توان فهمید؛ «می خواستم تا عباس آباد بروم جناب وزیر مختار انگلیس تشریف می آوردند نتوانستم نه بنده می میرم نه آنها دست می کشند، نه وجود مبارک صحت کامل می یابند تا پدر اینها را از گور در آورد،» دلخوری های قدرت های بزرگ و توطئه های قدرت های پرده نشین خاندان قاجار و در راس آنها ناصرالدین شاه، بالاخره شاه را نسبت به امیر دل چرکین کرد. اتهاماتی به امیر بسته شد که باعث عزل امیر از صدارت شد. شاه در ۱۸ محرم ۱۲۶۸ دستور داد ۴۰۰ تن قراولان خاصه به عنوان احتیاط وارد ارگ شاهی شوند تا محافظ جان شاه شوند. پنجشنبه ۱۹ محرم از پذیرفتن امیر که برای گزارش روزانه می آمد امتناع شد. امیر که رسم دربار نیک می دانست به خانه برگشت و منتظر فرمان شاه شد. اندکی بعد حکم عزل امیر و واگذاری پست امارت نظام تسلیم امیر شد. امیرکبیر با اصرار به ملاقات شاه رفت و از کارهایی که کرده سخن ها گفت؛ «مملکت را به نظام کردم، کارهای صعب را به کام کردم، دبیران و دفترخانه آراستم، لشکر و قورخانه پیراستم، اگر من نباشم کیست ایوان ایران را ارتقا دهد. به جای پاداش مرا کیفر مرد گناه نباید کرد. کار مملکت را تباه نباید کرد.» شاه از سخنان امیر بیشتر برآشفت. او می دانست شاه تصمیم خود را گرفته است. او مرگ قائم مقام ها دیده بود، نصب و عزل قاجاریه را بسیار دیده بود و می دانست جانش نیز در امان نیست، هرچند داماد ناصرالدین شاه باشد.
مهدعلیا و میرزا آقاخان نوری می دانستند که اگر امیر زنده بماند به زودی شاه و حتی دول خارجه فرق آن دو را خواهند دانست و امیر به سر کار باز خواهد گشت. توطئه ها ادامه یافت و بالاخره توانستند اول حکم حکومت کاشان و بعد از جریاناتی دیگر حکم تبعید به کاشان را به امضای شاه برسانند. کسانی که روزی از ابهت امیر بر خود می لرزیدند بر جان و مال امیر مسلط شده بودند. نیازی به گفتار نیست. پرواضح است که با امیر چه می کردند، بالاخره بعد از ۴۰ روز شکنجه و سختی حکم قتل امیر به امضای شاه رسید. حکم را به دست علی خان فراشباشی دادند تا فردا صبح به کاشان رفته امیر را راحت کند. اما توطئه گران که تردید شاه را می دیدند بنابراین او را با دو جلاد شبانه عازم کاشان کردند. به امیر گفتند عفو همایونی شامل او شده باید به حمام برود تا خلعت نو بپوشد. او را به حمام بردند و حکم را به دست او دادند؛
حاجی علی خان پیشخدمت خاصه دربار سپهر اقتدار ماموریت دارد که به فین کاشان برود و میرزا تقی خان فراهانی را راحت نماید.
امیر حکم را خواند.
گفت؛ می گذارید از حمام بیرون بیایم؟
مامور؛ نه خیر.
می گذارید وصیت کنم؟ خیر.
می گذارید با همسرم خداحافظی کنم؟ خیر.
امیر فرمود؛ پس هرچه باید بکنی بکن. به خواست امیر دلاک رگ های هر دو دستش را گشود و خون عزتمند امیر که برای حفظ شرف ایران و ایرانی می جوشید بر زمین جاری شد. اقداماتی که برای عزت و شرف ایران انجام داد به قیمت جان عزیزش تمام شد.
رابعه موحد
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید