جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


زندگی‌های واقعی


زندگی‌های واقعی
● نگاهی به رمان نیم زندگی نوشته و. س. نایپل
▪ ترجمه؛ پری آزرم وند
▪ انتشارات؛ کتاب روشن
▪ تیراژ؛ ۱۱۰۰ نسخه
و.س. نایپل در سال ۲۰۰۱ جایزه ادبی نوبل را دریافت کرد و در همین سال رمان نیم زندگی منتشر شد. نایپل سی سال قبل از آن هم برنده جایزه ادبی بوکر شده بود. خوشبختانه برخی از مهم ترین آثار وی مثل؛ خانه ای برای آقای بیسواس به فارسی ترجمه شده است اما در عین حال به نظر می رسد که سبک و سیاق داستان نویسی نایپل چندان به مذاق خوانندگان ایرانی خوش نمی آید.
زیرا عملاً با گونه ای از رمان مواجه می شوند که ناکارآیی ابزارهای داوری شان را برملا می کند. موضوع نوشته های نایپل چه داستانی و چه غیرداستانی عرصه های تاریکی است که در طول زندگی اش تجربه کرده است.
او نویسنده تفاوت های فرهنگی، مهاجرت ها و سرگشتگی ها است. به همین خاطر است که داستان هایش در هند، ترینیداد، سرزمین های مسلمان نشین ، اروپا و آفریقا می گذرد. اما شیوه برخورد نایپل با این مضمون ها چندان شباهتی به نویسندگان دیگر ندارد. از نظر ژانر و قالب، نایپل را می توان یک رمان نویس زندگینامه ای دانست. نایپل نیز مانند دیگر نویسنده بزرگ انگلیسی زبان مهاجر ایشی گورو شیفته رمان نویسان کلاسیک انگلیس است و پیداست که می کوشد قالب رمان های دیکنز و تکری را به نحوی امروزی بازسازی کند.
در رمان های زندگی نامه ای کلاسیک خواننده فراز و نشیب زندگی شخصیت اصلی را تعقیب می کند و در جریان مراحلی قرار می گیرد که در پایان رمان به آگاهی شخصیت می انجامد. نیم زندگی با یک سوال آغاز می شود. ویلی چادران از پدرش می پرسد که چرا اسم دوم او را سامرست گذاشته است. پدر برای پاسخ دادن به این سوال ناچار است سرگذشت خویش را بازگوید. در سال های آغازین دهه °³ پدر دانشجوست اما احساس بیکارگی می کند. می داند که وقایع بزرگی در بیرون از محیط دانشگاه در شرف وقوع است.
مهاتما گاندی دانشجویان را به ترک دانشگاه و کلاس هایی که به زبان انگلیسی برگزار می شود فراخوانده است. پدر ویلی کتاب هایش را در مقابل دانشگاه آتش می زند اما با بی اعتنایی محض مواجه می شود. تصمیم می گیرد به اصل و نسب روحانی اش پشت کند و در حالی که قرار و مداری برای ازدواج با دختر کالج گذشته شده به سراغ دختری از پایین ترین طبقات اجتماع برود. اندکی از آشنایی اش با دختر نگذشته که خبردار می شود دایی دختر که از اوباش شهر است تصمیم گرفته خانه او را به آتش بکشد.
او دختر را در مخفیگاهی پنهان می کند. اما جنجال بالا می گیرد و دیری نمی پاید که تمام شهر از ارتباط او و دختری از طبقات پایین اجتماع حرف می زنند. پدر ویلی به تقلید از گاندی به معبدی پناه می برد و روزه سکوت می گیرد. اندکی بعد او هم در شمار دیدنی های شهر به حساب می آید. وقتی گذار سامرست موام به هند می افتد مدیر انتشارات گردشگری ایالت نویسنده بزرگ را به دیدار راهبی که روزه سکوت گرفته است می آورد و بعدها در کتاب موام هم یادی از او می شود. سرانجام ازدواج صورت می گیرد و ثمره آن هم ویلی چادران و دختری به اسم سارونیجی است.
فصل دوم با زاویه دانای کل روایت می شود. از اینجا به بعد رمان روی زندگی ویلی سامرست چادران متمرکز می شود. او کودک با استعدادی است که فکر می کند پدرش مرد مزور و متظاهری است. از آنجا که دانش آموز ممتاز یک کالج مبلغان مسیحی است تصمیم می گیرد خودش هم مبلغ مسیحی شود. اما پدر مخالف است.
پدر برای دوستان پرشمار اروپایی اش نامه می نویسد تا متقاعدشان کند به پسر او کمک کنند که برای ادامه تحصیل به اروپا برود. تلاش ها به بار می نشیند و ویلی به لندن می رود. ویلی در کالج با پسر جاماییکایی به نام پرسی آشنا می شود که دوست دختری به نام جون دارد. اولین تجربه ویلی در ارتباط با زنان به شکلی مایوس کننده با جون اتفاق می افتد و حاصلی جز دلزدگی نیز در بر ندارد. ویلی در مهما نی های دانشجویی با یک تهیه کننده جزء رادیو بی بی سی به اسم راجر آشنا می شود و در ازای مبالغ ناچیزی با او همکاری می کند.
اما سودای نویسندگی دست بردار نیست. داستان هایش را به دیگران می دهد و از اظهارنظرهایشان دلسرد می شود. اما ناشری قبول می کند که رمان او را منتشر کند. ویلی بی صبرانه انتظار می کشد که شهرت به سراغش بیاید. اما پیامد انتشار کتابی که به تقلید از فیلم های قدیمی هالیوودی و تریلوژی ماکسیم گورکی نوشته شده دو سه یادداشت کوتاه مطبوعاتی است که در نقد کتاب نوشته می شود و دیگر هیچ.
یک دختر پرتغالی به او نامه می نویسد و رمانش را تحسین می کند. درنگ جایز نیست. ویلی جوابش را می دهد و از او دعوت می کند که به دیدنش بیاید. اسم دختر آنا است و بدون هیچ دردسری ویلی عاشق او می شود. کمی بعد ویلی و آنا با هم به کشور بی نام و نشانی در آفریقا می روند. ویلی هجده سال با آنا زندگی می کند. این هجده سال به خودآگاهی جنسی ویلی و خیانت های پرشمار به آنا می انجامد.
ویلی لذت هایی را کشف می کند که بدون شک پدرانش هیچ گاه تجربه نکرده اند. ویلی سرانجام وقتی آنا را ترک می کند که هردو احساس می کنند سال هایی که در کنار هم زیسته اند واقعی نبوده است. در زندگی ویلی رگه هایی از زندگی وی اس نایپل هم دیده می شود. نایپل هم در سال های دهه پنجاه در لندن زندگی کرده است و در همان زمان برای رادیو کار می کرده است. نایپل در همین دوران اولین رمانش را به چاپ رساند. شاید تفاوت اصلی ویلی و نایپل در واکنشی باشد که جامعه ادبی به آنها نشان داد و بنابراین نیم زندگی را می توان شرح نگرانی فروخورده ای دانست که زمانی در ذهن نویسنده جوان و گمنامی پدید آمده و بعد از سال ها فراموش نشده.
نایپل یکی از داستان سرا ترین رمان نویسان معاصر است. آثار او با شبکه منسجمی از سرگذشت ها و حکایت ها درآمیخته است. آدم های جهان داستانی او هیچ کدام بی گذشته نیستند. هر شخصیت با شرح نسبتاً مفصلی از پیشینه و روحیات وارد ماجرا می شود.
نیم زندگی هم پر است از شخصیت های بکر و رنگارنگی که با شوخ طبعی منحصر به فرد نایپل پرداخت شده اند مثل دو زنباره آکسفوردی که هرکدام با جزییاتی ظریف توصیف می شوند و یا همسایگان آنا و ویلی در کشور بی نام و نشان آفریقایی ( محتمل ترین گزینه موزامبیک است که مستعمره پرتغال هم بوده،) که مجموعه درخشان از شخصیت های ناجور و عجیب و غریبند. مثل زنی که ادعا می کند از نیروی ماورالطبیعه برخوردار است که می تواند زمان مناسب هرکاری را تشخیص دهد. اما در پس پشت ماجراهایی که برای ویلی چادران اتفاق می افتد دستمایه سرگشتگی اش پیدا و ناپیداست. رویکرد نایپل به داستان (آن گونه که خوانندگان ایرانی بیشترمی پسندند) تمثیلی نیست.
ویلی در جست وجوی چیزی است که نمی توان اسمی بر آن گذاشت. پیش از او پدرش هم تلاش کرده است خود را از میان مردمان عادی با دغدغه های پست و روزمره بیرون بکشد و به تعالی برسد اما رفتارش به کاریکارتور مضحکی از رفتار گاندی تبدیل شده است. او که به دلیل اعتقادات آزاداندیشانه دانشگاه را ترک کرده و به فرمان گاندی کتاب هایش را سوزانده در ایالتی که مردم وقعی به سیاست نمی نهند به خاطر ماجرای عشقی مبتذلی از گاندی مشهورتر می شود. ویلی از این وارونگی و پستی مضاعف می گریزد.
در لندن با خرده استعدادی (و از آن بیشتر شارلاتان بازی ادبی) سعی می کند سری توی سرها دربیاورد زیرا هنر می تواند مفر مناسبی برای او باشد. اما کسی جز یک دختر ریزجثه نیمه پرتغالی او را تحسین نمی کند. ویلی در کنار آنا احساس امنیت می کند. اما بعد از یک زندگی هجده ساله با او و درست بعد از دل بستن به زنی دیگر درمی یابد که بهترین سال های زندگی اش سپری شده است و نیمی از زندگی را پشت سرگذاشته.
او که فرزند یک خانواده روحانی برهمایی بوده اکنون همه تابوهای زندگی اش را شکسته و به هیچ قاعده و قانون مذهبی پایبند نمانده است. نیم دیگری از زندگی باقی است بی آن که بداند در جست وجوی چیست و چه کاری از او برمی آید.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید