شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

درد من دلخسته بدرمان که رساند


درد من دلخسته بدرمان که رساند    کار من بیچاره بسامان که رساند
از ذره حدیثی برخورشید که گوید    وز مصر نسیمی سوی کنعان که رساند
دل را نظری از رخ دلدار که بخشد    جانرا شکری از لب جانان که رساند
از مور پیامی به سلیمان که گذارد    وز مرغ سلامی به گلستان که رساند
آدم که بشد کوثرش از دیده‌ی پر آب    بازش بسوی روضه‌ی رضوان که رساند
شد عمر درین ظلمت دلگیر بپایان    ما را به لب چشمه‌ی حیوان که رساند
گر فیض نه از دیده رسد سوختگانرا    هر دم بره بادیه باران که رساند
درویش که همچون سگش از پیش برانند    او را به سراپرده‌ی سلطان که رساند
بی جاذبه‌ئی قطع منازل که تواند    بی راهبری راه بیابان که رساند
شد سوخته از آتش دوری دل خواجو    این قصه‌ی دلسوز بکرمان که رساند


همچنین مشاهده کنید