سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

به صلح آمد آن ترک تند عربده کن


به صلح آمد آن ترک تند عربده کن    گرفت دست مرا گفت تکری یرلغسن
سال کردم از چرخ و گردش کژ او    گزید لب که رها کن حدیث بی‌سر و بن
بگفتمش که چرا می‌کند چنین گردش    بگفت هیزم تر نیست بی‌صداع دتن
بگفتمش خبر نو شنیده‌ای او گفت    حدیث نو نرود در شکاف گوش کهن
بلندهمتی و چشم تنگ ترک مرا    اگر تو واقف رازی بیا و شرح بکن
نه چشم تنگ خسیسم ولیک ره تنگ است    ز نرگسان دو چشمم به سوی او ره کن


همچنین مشاهده کنید