چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

هر دلی را گر سوی گلزار جانان خاستی


هر دلی را گر سوی گلزار جانان خاستی    در دل هر خار غم گلزار جان افزاستی
گر نه جوشاجوش غیرت کف برون انداختی    نقش بند جان آتش رنگ او با ماستی
ور نبودی پرده دار برق سوزان ماه را    این زمین خاک همچون آسمان درواستی
در ره معشوق جان گر پا و پر کار آمدی    ذره ذره در طریقش باپر و باپاستی
دیده نامحرمان گردیده بودی عشق را    خود طناب خیمه‌های جمله بر دریاستی
گر نه خون آمیز بودی آب چشم عاشقان    بر سر هر آب چشمی نقش آن میناستی
روز و شب گر دیده بودی آتش عشق مرا    گرم رو بودی زمانه دی ز من فرداستی
خاک باشی خواهد آن معشوق ما ور نی از او    جای هر عاشق ورای گنبد خضراستی
حسن شمس الدین تبریزی برافکندی نقاب    گر نه اندر پیش او فراش لا لالاستی


همچنین مشاهده کنید