پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا
تونگتونگ تنها و ششتا لؤلؤ
يکى بود، يکى نبود، غير از خدا هيچکس نبود. در زمانهاى بسيار قديم، ششتا لؤلؤ بودند و يک تونگتونگ. ششتا لؤلؤ، روزى ششتا ارابه مىساختند، تونگتونگ هم روزى يکي. ششتا لؤلؤ، ارابههائى را که مىساختند، مىبردند و مىفروختند؛ اما تونگتونگ، ارابههايش را نگه مىداشت. تونگتونگ بعد از بيست و چهار روز، بيست و چهار ارابه داشت؛ اما ششتا لؤلؤ، يک ارابه هم نداشتند. |
ششتا لؤلؤ به تونگتونگ تنها، حسودى کردند و شبانه تمام ارابههاى او را آتش زدند. تونگتونگ، چون تنها بود و زورش به آنها نمىرسيد، با ناراحتى خاکستر ارابههايش را جمع کرد و توى کيسهاى ريخت و کيسه را روى کولش انداخت و به راه افتاد. رفت و رفت تا به شهرى رسيد و کيسهاش را کنار قصر پادشاه گذاشت و خودش کنار آن به استراحت پرداخت. |
از قضا، دختر شاه آنجا که بسيار چاق بود، آمد. روى کيسهٔ خاکستر تونگتونگ نشست. تونگتونگ تا اين وضع را ديد، فريادى کشيد و جيغ و دادى کرد و گفت: 'واي! کيسهٔ من پر از چيزهاى باارزش بود! چيزهائى مثل طلا و جواهر! تو روى آن نشستى و سنگينى تو باعث شد، آن چيزها بشکند و خرد و خاکشير شود.' |
شاه که نمىخواست سر و صدائى بلند شود، بهجاى کيسهٔ خاکستر، يک کيسه طلا به تونگتونگ داد. تونگتونگ هم با خوشحالي، کيسهٔ طلا را گرفت و رفت و رفت تا به خانهاش رسيد. |
ششتا لؤلؤ، وقتى ديدند که تونگتونگ با يک کيسهٔ طلا برگشته است، رفتند جلو و از او پرسيدند: 'طلاها را از کجا گرفتي؟' |
تونگتونگ گفت: 'در شهرى بسيار دور، مردمانى زندگى مىکنند که هر کيسهٔ خاکستر را با يک کيسهٔ طلا، عوض مىکنند!' |
ششتا لؤلؤ، دست بهکار شدند و شبانهروز کار کردند و هرکدام، بيست و چهارتا ارابه ساختند. بعد، ارابهها را آتش زدند و خاکسترش را توى کيسهاى ريختند و به راه افتادند. رفتند و رفتند و رفتند تا به شهرى که تونگتونگ گفته بود، رسيدند و شروع کردند به داد زدن: 'آهاي! خاکستر مىفروشيم! آهاي! خاکستر را با طلا عوض مىکنيم!' |
مردم شهر با شنيدن صداى آنها، بر سرشان ريختند و تا توانستند آنها را زدند و گفتند: 'ما را مسخره کردهايد! مگر آدم عاقل، خاکستر را با طلا عوض مىکند؟! مگر آدم عاقل، خاکستر مىفروشد!؟' |
ششتا لؤلؤ که فهميدند از تونگتونگ تنها، رودست خوردهاند؛ با ناراحتى تمام برگشتند و تونگتونگ را به زير کتک گرفتند. در حين کتککاري، تکهاى از چوب به سر مادر پير تونگتونگ خورد و پيرزن درجا مُرد! |
تونگتونگ با ناراحتى تمام، مادرش را برداشت و روى الاغش گذاشت. گريان و نالان به راه افتاد. رفت و رفت و رفت تا به مزرعهاى رسيد. چون خيلى خسته شده بود، دراز کشيد و زود به خواب عميقى فرو رفت. |
الاغ، آرام آرام، با مادر تونگتونگ که به پشتش بسته شده بود، براى چريدن علف تازه به مزرعهاى وارد شد و شروع کرد به خوردن بوتهٔ گندمها. صاحب مزرعه آمد و با چوب شروع کرد به زدن الاغ و مادر تونگتونگ. |
تونگتونگ که با فريادهاى صاحب مزرعه بيدار شده بود، شروع به داد و بيداد کرد و با گريه گفت: 'مادرم براى من بسيار باارزش و عزيز بود، چرا او را کتک زدى و سرش را خونين و مالين کردي؟' |
صاحب مزرعه که خيلى ترسيده بود و فکر مىکرد، مادر تونگتونگ با ضربهٔ چوب او کشته شده است، گفت: 'ناراحت نشو! در عوض، من دخترم را به عقد تو درمىآورم.' |
تونگتونگ بعد از کفن و دفن مادرش با دختر آن مرد ازدواج کرد و با گوسفندان و طلاهائى که مرد به او داده بود، بههمراه زنش به خانه برگشت. |
ششتا لؤلؤ که ديدند، تونگتونگ ازدواج کرده و برگشته است، رفتند و از او پرسيدند: 'کجا رفته بودي؟ کى ازدواج کردي؟ چطورى ازدواج کردي؟' |
تونگتونگ جواب داد: 'در شهرى بسيار دور، مردمانى زندگى مىکنند که مرده را مىگيرند و بهجايش زن مىدهند!' |
ششتا لؤلؤ معطل نکردند؛ فورى رفتند با چوب به سر مادر پيرشان زدند و او را کشتند و روى الاغ سوار کردند و رفتند و رفتند تا رسيدند به شهرى که تونگتونگ، نشانى آن را داده بود. |
ششتا لؤلؤ شروع کردند به داد زدن: 'آهاى ...! مُرده مىفروشيم، مُرده مىفروشيم!' |
مردم شهر ريختند روى سر ششتا لؤلؤ، و تا مىشد، کتکشان زدند و گفتند: 'ما را مسخره مىکنيد! مگر کسى مرده را مىخرد؟' |
ششتا لؤلؤ با ناراحتى برگشتند به خانهشان و ديدند که تونگتونگ، گوسفندانش را در صحرا ول کرده و براى خود نى مىزند. تونگتونگ را گرفتند و بردند توى رودخانه انداختند. |
تونگتونگ که شناگر ماهرى بود، زيرآبى شنا کرد و از طرف ديگر رودخانه بيرون آمد. اتفاقاً در همان وقت، چوپانى در حال غرق شدن بود. تونگتونگ، فورى به آب زد و چوپان را نجات داد. چوپان براى قدردانى از تونگتونگ، گوسفندانش را به او داد. |
تونگتونگ با گوسفندهاى زيادى به خانهاش برگشت. ششتا لؤلؤ که ديدند تونگتونگ نه تنها غرق نشده، بلکه با کلى گوسفند برگشته است، از او سئوال کردند: 'اين همه گوسفند را از کجا گرفتي؟!' |
تونگتونگ گفت: 'اگر خودتان را بيندازيد به رودخانه و زير آب برويد و هر عددى را تکرار کنيد، بههمان اندازه، گوسفند به شما مىدهند!' |
و بعد ادامه داد: 'بايد يکى يکى به داخل آن برويد و عددى را تکرار کنيد.' |
ششتا لؤلؤ دويدند به طرف رودخانه. برادر اولى جلو آمد. تونگتونگ پرسيد: 'چند تا گوسفند مىخواهي؟' |
او گفت: 'چهلتا' ! |
تونگتونگ گفت: 'پس برو وسط آب رودخانه و پنج دقيقه زير آب بمان و تکرار کن: چهل، چهل!' |
برادر اولى رفت و دومى آمد و گفت: 'من صدتا گوسفند مىخواهم!' |
تونگتونگ گفت: 'تو هم برو زير آب و ده دقيقه بمان و بگو: صد، صد!' |
بعد سومي، چهارمي، پنجمى و ششمي، همگى پشت سرهم آمدند و سومي، دويستتا گوسفند؛ چهارمي، سيصدتا گوسفند؛ پنجمي، چهارصدتا و ششمي، هزارتا گوسفند خواستند و رفتند زير آب و هرگز از آب بيرون نيامدند. |
پس از آن تونگتونگ، بههمراه زنش، سالهاى سال بهخوبى و خوشى زندگى کرد. |
- تونگتونگ تنها و ششتا لؤلؤ |
- چهل دروغ - ص ۸۵ |
- گردآورى و بازنويسي: عبدالصالح پاک |
- کتابهاى بنفشه؛ مؤسسهٔ انتشاراتى قديانى ۱۳۷۷ |
به نقل از فرهنگ افسانههاى مردم ايران، جلد سوم، علىاشرف درويشيان - رضا خندان (مهابادي) |
همچنین مشاهده کنید
- مرغ تخمطلائی
- دختر شهر چین(۲)
- پیرهزن
- سرخ مونج
- پادشاه گلیمگوش
- کلهپوک و عاقل و کلاغ
- شاهزادهٔ فارس و دختر سلطانِ یمن (۲)
- کچل دهاتی که به مقام داماد شاه رسید (۳)
- میرزا مست و خمار، و بیبی مهرنگار
- سه خواهری(۳)
- پرندهٔ سپید
- شیر و روباه
- خاله پیرزن
- قصهٔ پیر خارکش
- شیر شکر
- شاهزاده و ملکه خاتون (۲)
- بیبی چَتَنتَن
- قصهٔ رمالباشی دروغی
- کربلائی فراش و دزدان
- شاه عباس ۵
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه روز معلم مجلس شورای اسلامی دولت رهبر انقلاب نیکا شاکرمی دولت سیزدهم مجلس بابک زنجانی شهید مطهری
آتش سوزی تهران پلیس زلزله قوه قضاییه پلیس راهور شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش سلامت سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار خودرو بازار خودرو دلار بانک مرکزی ایران خودرو سایپا کارگران تورم حقوق بازنشستگان
سریال نمایشگاه کتاب فیلم سینمایی عفاف و حجاب تلویزیون جواد عزتی مسعود اسکویی سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
مکزیک
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس اوکراین نوار غزه انگلیس نتانیاهو یمن افغانستان ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس استقلال فوتبال سپاهان تراکتور علی خطیر لیگ برتر ایران لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید باشگاه استقلال بایرن مونیخ لیگ برتر
هوش مصنوعی تلفن همراه اپل اینستاگرام گوگل همراه اول فرودگاه واکسن تبلیغات ناسا پهپاد
سرطان کبد چرب فشار خون بیمه کاهش وزن بیماری قلبی دیابت مسمومیت داروخانه