یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

درد من هیچ دوا نپذیرد


درد من هیچ دوا نپذیرد    زانکه حسن تو فنا نپذیرد
گر من از عشق رخت توبه کنم    هرگز آن توبه خدا نپذیرد
از لطافت که رخت را دیدم    نقش تو دیده‌ی ما نپذیرد
نتوانم که تو را بینم از آنک    چشم خفاش ضیا نپذیرد
گرچه زلف تو دل ما می‌خواست    سر گرفته است عطا نپذیرد
ما بدادیم دل اما چه کنیم    اگر آن زلف دوتا نپذیرد
هرچه پیش تو کشم لعل لبت    از من بی سر و پا نپذیرد
می‌کشم پیش‌کش لعل تو جان    این قدر تحفه چرا نپذیرد
در ره عشق تو جان می‌بازم    زانکه جان بی تو بها نپذیرد
چه دغا می‌دهی آخر در جان    جان عزیز است دغا نپذیرد
گر بگویم که چه دیدم از تو    هیچکس گفت گدا نپذیرد
ور نگویم، ز غمت کشته شوم    کشته دانی که دوا نپذیرد
تو مرا کشتی و خلقیت گواه    کس ز قول تو گوا نپذیرد
خستگی دل عطار از تو    مرهمی به ز وفا نپذیرد


همچنین مشاهده کنید