یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

من همان داغ محبت که تو دیدی دارم


من همان داغ محبت که تو دیدی دارم    هم چنان در هوست زرد وز عشقت زارم
قصه‌ی درد فراق تو مپندار، ای دوست    که به پایان رسد، ار عمر به پایان آرم
خار در پای چو از دست غمت رفت مرا    گل به دستم ده و از پای درآور خارم
بر دلم بار گران شد چو ز من دور شدی    بار ده پیش خود و دور کن از دل بارم
تا بدان روز تو گویی: اجلم بگذارد    که تو در گردنم آویزی و من بگذارم؟
ز آتش سینه‌ی ریشم خبرت شد گویی    که چو خاک از بر خود دور فگندی خوارم
اوحدی گر گنهی کرد، چو پایت برسید    دست گیرش تو، که من بر سر استغفارم


همچنین مشاهده کنید