پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل


گفت شیر آری ولی رب العباد    نردبانی پیش پای ما نهاد
پایه پایه رفت باید سوی بام    هست جبری بودن اینجا طمع خام
پای داری چون کنی خود را تو لنگ    دست داری چون کنی پنهان تو چنگ
خواجه چون بیلی به دست بنده داد    بی زبان معلوم شد او را مراد
دست همچون بیل اشارتهای اوست    آخراندیشی عبارتهای اوست
چون اشارتهاش را بر جان نهی    در وفای آن اشارت جان دهی
پس اشارتهای اسرارت دهد    بار بر دارد ز تو کارت دهد
حاملی محمول گرداند ترا    قابلی مقبول گرداند ترا
قابل امر ویی قایل شوی    وصل جویی بعد از آن واصل شوی
سعی شکر نعمتش قدرت بود    جبر تو انکار آن نعمت بود
شکر قدرت قدرتت افزون کند    جبر نعمت از کفت بیرون کند
جبر تو خفتن بود در ره مخسپ    تا نبینی آن در و درگه مخسپ
هان مخسپ ای کاهل بی‌اعتبار    جز به زیر آن درخت میوه‌دار
تا که شاخ افشان کند هر لحظه باد    بر سر خفته بریزد نقل و زاد
جبر و خفتن درمیان ره‌زنان    مرغ بی‌هنگام کی یابد امان
ور اشارتهاش را بینی زنی    مرد پنداری و چون بینی زنی
این قدر عقلی که داری گم شود    سر که عقل از وی بپرد دم شود
زانک بی‌شکری بود شوم و شنار    می‌برد بی‌شکر را در قعر نار
گر توکل می‌کنی در کار کن    کشت کن پس تکیه بر جبار کن


همچنین مشاهده کنید