یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع


در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع    تا نپیوستم به خاموشی نیاسودم چو شمع
دیدنم نادیدنی، مدنگاهم آه بود    در شبستان جهان تا چشم بگشودم چو شمع
سوختم تا گرم شد هنگامه‌ی دلها ز من    بر جهان بخشودم و بر خود نبخشودم چو شمع
سوختم صد بار و از بی‌اعتباریها نگشت    قطره‌ی آبی به چشم روزن از دودم چو شمع
پاس صحبت داشتن آسایش از من برده بود    زیر دامان خموشی رفتم، آسودم چو شمع
این که گاهی می‌زدم بر آب و آتش خویش را    روشنی در کار مردم بود مقصودم چو شمع
مایه‌ی اشک ندامت گشت و آه آتشین    هر چه از تن‌پروری بر جسم افزودم چو شمع
این زمان افسرده‌ام صائب، و گرنه پیش ازین    می‌چکید آتش ز چشم گریه آلودم چو شمع


همچنین مشاهده کنید