یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

من پای همی ز سر نمی‌دانم


من پای همی ز سر نمی‌دانم    او را دانم دگر نمی‌دانم
چندان می عشق یار نوشیدم    کز میکده ره بدر نمی‌دانم
جایی که من اوفتاده‌ام آنجا    از هیچ وجود اثر نمی‌دانم
گر صد ازل و ابد به سر آید    از موضع خود گذر نمی‌دانم
جز بی جهتی نشان نمی‌یابم    جز بی صفتی خبر نمی‌دانم
مرغی عجبم زبس که پریدم    گم گشتم و بال و پر نمی‌دانم
این حال چو هیچکس نمی‌داند    من معذورم اگر نمی‌دانم
بگرفت دلم ز دانم و دانم    تا کی دانم مگر نمی‌دانم
چون قاعده‌ی وجود بر هیچ است    یک قاعده معتبر نمی‌دانم
جنبش ز هزار گونه می‌بینم    یک جنبش جانور نمی‌دانم
آن چیست که خلق ازوست جنبنده    کو علم چو این قدر نمی‌دانم
با خلق مرا چکار چون خود را    گم کردم و پا و سر نمی‌دانم
با آنکه فرید پست گشت این جا    زین پست بلندتر نمی‌دانم


همچنین مشاهده کنید