شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

نشستی در دل من چونت جویم


نشستی در دل من چونت جویم    دلم خون شد مگر در خونت جویم
تو با من در درون جان نشسته    من از هر دو جهان بیرونت جویم
چو فردا گم نخواهی بود جاوید    پس آن بهتر بود کاکنونت جویم
مرا گویی چو گم گردی مرا جوی    چو بی چونی تو آخر چونت جویم
چو راهت را نه سر پیداست نه پای    نه سر نه پای چون گردونت جویم
یقین دانم که در دستم کم آیی    اگرچه هر زمان افزونت جویم
چو در دستم نمی‌آیی ز یک وجه    از آن هر روز دیگرگونت جویم
چو هر دم می‌کنی صد رنگ ظاهر    سزد گر همچو بوقلمونت جویم
نیایی ذره‌ای در دست هرگز    اگر هر دم به صد افسونت جویم
نمیرم تا ابد گر درد خود را    مفرح از لب میگونت جویم
چو دریا گشت چشم من ز شوقت    چگونه لل مکنونت جویم
شکر ریز فریدم می نباید    شکر از خنده‌ی موزونت جویم


همچنین مشاهده کنید