یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

گزیدهٔ ترانه‌های عامیانه (۲)


گلى از دست من بستان و بو کن ميان هر دو زلفونت فرو کن
به هر جائى که رفتى من نباشم همانجا با خود گل، گفتگو کن
بزن نى را که غم داره دل من بزن نى را که دوره منزل من
بزن نى را مقام نى بگردون که تا بيرون کنى درد از دل من
عجب ابرو، عجب گيسو، عجب مو عجب گردن، عجب سينه، عجب رو
عجب صاحب جماله، دلبر من مثال دستهٔ گل مى‌دهد بو
خداوندا دلم کو، دلبرم کو؟ مرا افسانه کرده افسونگرم کو؟
به دامن گاه ريز و اشک از چشم دريغا، دانه‌هاى گوهرم کو؟
تو را مى‌خوام وگرنه يار بسيار گلى مى‌خوام وگرنه خار بسيار
گلى مى‌خوام که در سايه‌ش نشينم و گرنه سايهٔ ديوار بسيار
دلدار مرا گفت: چرا غمگينى؟ در قيد کدام دلبر شيرينى؟
برجستم و آئينه به دستش دارم گفتم که در آئينه که را مى‌بينى؟
ستاره در هوا مى‌بينُم امشب زمين در زير پا مى‌بينُم امشب
خدايا، مرگ ده تا جون سپارم که يار از خود جدا مى‌بينُم امشب
در اين صحرا مرا گرما گرفته غم عالم مرا تنها گرفته
غم عالم همه مى‌گن دو روزه غم من دم به دم بالا گرفته
شو تاريک و مهتابُم نيومد نشستُم تا سحر خدا بُم نيومد
نشستُم تا دم صبح قيومت قيومت آمد و يارُم نيومد
از اينجه تا به بيرجند خيلى رايه همه‌اش کوه و کمر، سنگ سيايه
که سنگش بر کنم، ريگش بچينم که شايد دلبر زارم برايه
به قربون دو زلفون سياشم چتو دل مى‌کنم از تو جدا شم
مکن ناز، طاقت نازت ندارُم که کشکولى خرم، مثل گدا شم
نگارا خدمتِت را کم نکردُم زدى چوبى مو شونه خم نکردُم
زدى چوبى تو از بهر جدائى جدائى را تو کردى مو نکردُم
خداوندا به حق شاه بى‌چون به حق آن شهيد غرقه در خون
خداوندا به حق ذات پاکت رسانى دست ليلى را به مجنون
نويسُم نامه‌اى از بى‌وفائى به بندُم بر پر مرغ هوائى
ببر نامه به دست دلبرم ده بگو صد داد و بى‌داد از جدائى
ستاره سر زد و بيدار بودم به پاى رخنهٔ ديوار بودم
به پاى رخنهٔ ديوار باغى هنوز در انتظار يار بودُم
شو شنبه، نشون از يارم اومد دوشنبه، قاصد دلدارم اومد
سه‌شنبه چشم به راه و دل به اميد که چارشنبه گُل بى‌خارم اومد
دو پنج روزه که بوى گل نيومد صداى چه چه بلبل نيومد
برين از باغبان گل بپرسين چرا بلبل به سيل گل نيومد
الا مرغ سفيد تاج ورسر خبر از مو ببر امشو به دلبر
بگو هر کس جدامون کرده از هم خدا مى‌ده سزايش، روز محشر
سرت گردم که سرسر مى‌کنى يار مثال بره، غرغر، مى‌کنى يار
مثال بره‌ٔ تازه رَگائى دمادم ياد مادر مى‌کنى يار
خودم سبز و دلم سبز و دِلم سبز فتاديم هر سه تامون، سبز در سبز
فلک پيراهنى بر من بريده گريبانش سپيد و دامنش سبز
عرقچين سرت دادى به نقّاش نمى‌دانُم تو ترکى يا قزلباش
اگر ترکى به ترکستان خود رو قزلباشى، بيا مهمان ما باش
به قربانت شوم اى نقره‌اى‌فام طمع دارُم بيائى بر لب بام
طمع دارُم که شش بوسه بگيرُم دو تا صبح و دو تا ظهر و دو تا شام
تو که رفتى خدا يار تو باشد فلک در عرش غمخوار تو باشد
فلک در عرش، محمد در مدينه رسول‌الله نگهدار تو باشد
گل مخمل مزن تو پا به دريا مخور غصه براى مال دنيا
مخور غصه که مردم مال دارند چراغ کس نسوزه تا به فردا
اگر مستانه مستُم از شمايوم اگر بى‌پا و دستُم از شمايوم
اگر گبرم، اگر هستُم مسلمون اگر مو بت‌پرستُم از شمايوم
دو چشم بر راه دارم، کى مى‌يائى دلى پر آه دارُم، کى مى‌آئى
خودت گُفتى سرما خواهم آمد نظر بر ما، دارُم، کى مى‌آئى
چرا از پنجره سر مى‌کشى يار قلم بالاى دختر مى‌کشى يار
تموم جوونار دادى به کشتن هنوزم سرمدى ‌تر مى‌کشى يار
هميشه ياد رويت مى‌کنم گُل گلاب هستى و بويت مى‌کنم گل
اگر صد يار جانى داشته باشم فداى تار مويت مى‌کنم گل
بيا باد و ببر دسمال دستم به پيش دلبر شيداى مستم
بگو دلبر، سلامت مى‌رسونه که من از کودکى دل به تو بستم
دلم تا تو نيائى من نخندم نه سرمه چش کنم، نه سر به بندم
قسم خوردم سر شاه ولايت به‌جاى اسب شاهى، خر نه بندم
به پشت خونهٔ دلبر رسيدم من از درد دلم آهى کشيدم
همون خاکى که از کفشش تکيده به‌جاى سرمه در چشمم کشيدم
اگر تو گوهرى، من کهربايُم اگر تو نقره‌اى، من هم طلايم
اگر تو کودکى رويت نمى‌شه به من وعده بده، پيشت بيايُم
بزن نى زن، رفيق باوفايُم که مهمون عزيز آيه برايُم
بخوان اى نازنين يار عزيزُم بنال اى چنگ، امشو از برايُم


همچنین مشاهده کنید