یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

گزیدهٔ ترانه‌های عامیانه


پريشون کرده‌اى زلف سيه را چرا بر نيمه‌شب بگرفته مه را
شتاب غم‌زده يار پريشان فلک در آسمان گم کرده ره را
سه روزه رفته‌اى، سى روز، حالا زمستون رفته‌اى، نوروزه حالا
خودت گفتى سر هفته ميايم شماره کن ببين چند روزه حالا
نگارى در سفر دارم خدايا دو چشم پُشت در دارُم خدايا
دو چشمم شد سفيد و دل نيومد نه کاغذ، نه خبر دارُم خدايا
ستاره آسمون مى‌شمارم امشب به بالينم ميا، بيمارم امشب
به بالينم ميا که کشته ميشى تمام دشمنان بيدارن امشب
زنُم چهچهه بگردُم دور باغت زنُم زانو، نشينم در اطاقت
زنم زانو به زانوى بزرگان ببوسم حلقهٔ دور دماغت
به قربون قد و بالاى بيدت به قربون کمربند سفيدت
اگر دانُم که حرفت، حرف باشد نشينم تا قيامت در اميدت
بيا پيشُم نشين، پيشت نشينم بيا پيشُم نشين، سيرت ببينُم
بيا پيشُم نشين، نارنج خوشبو از اون بوى خوشت آروم گيرُم
بيا جانا که بى‌تو جو ندارُم به مثل بره‌اى در مو ندارُم
به مثل پير گرگى در بيابو شکارى کرده‌يوم دندو ندارُم
ازو ترسُم به دل دردى بمونه به عاشق چهرهٔ زردى بمونه
ازو ترسُم بميرُم در غريبى گلُم در دست نامردى بمونه
اگر ترکِت کنُم ديوانه گردُم شوُم مجنون به هر ويرانه گردُم
به دست گِرُم مو کشکول گدائى نماز شوُم دمِ صد خانه گردُم
خدايا عاشقى از حد گذشته ز ملک 'قاين' و 'سرحد' گذشته
درى چندى که ماهم را نديدم خدا دونه که بر مو بد گذشته
بزن نى را که غم داره دل مو بزن نى را که دوره منزل مو
بزن نى را مقوم نى مگرد و کنار رود 'بازار' منزل مو
عزيزان لذت دنيا به ماله اول در عشق و دويوم در جماله
جوانى که نداره مال دنيا اگر جمشيد باشه بى‌کماله
ز پشت بوم نظاره مى‌کنم مو به قرآن استحاره مى‌کنم مو
اگر فال بدى آيد ز قرآن گريبان پاره پاره مى‌کنم مو
رسول‌الله مدد مى‌خواهم از تو مددکار ابد مى‌خواهم از تو
به فرداى قيامت، روز محشر کليهٔ در لحد مى‌خواهم از تو
گل سرخم چرا از مو رميدى مگر حرف بدى از مو شنيدى
مو که حرف بدى با تو نگفتم چرا مهر و محبت را بريدى
دلُم مى‌خواس بهار و نرخرى شوُم به تابستو بقهٔ گاو نرى ‌شوُم
سر ميز و [پائيز] بگردُم قوچ جنگى زمستو لوک مست بد سرى شوُم
کدُو [کدام] کوه و کمر بوى تو داره کدو مقامات روى تو داره
همو ماهى که از کوه ميزنه سر نشان با تاق ابروى تو داره
الا دختر فداى رنگ و بويت فداى غبغب زير گلويت
برو، راز دلت با مادرت گو که فرداشُو ميايُم گفتگويت
نمى‌دونم که دل ديوونهٔ کيست؟ کجا مى‌گردد و در خونهٔ کيست؟
نمى‌دونم دل سرگشتهٔ من اسير نرگس مستونهٔ کيست؟
مسلمانان دلم ياد وطن کرد ندونم در وطن کى ياد من کرد
نمى‌دونم پدر بود يا برادر خوشش باشد هر آنکس يار من کرد
بهار اومد که گل‌ها چيدنى شد لبون دختران، بوسيدنى شد
لبون دختران هل هست و ميخک به سوغات بزرگان، بردنى شد
بلند بالاى ريحانى، لبت قند براى بوسه‌هات قيمت کُنم چند
براى بوسه‌هات قيمت ندارُم رى و روم و بخارا و سمرقند
سر کوى بلند، صد داد و بيداد صدا برهم زنم، شيرين و فرهاد
صدا بر هم زنم، هو هو بگريُم ز دست عاشقى، صد داد و بيداد
به گفتم: شهربانو گفت: جونُم بگفتم: بوسه، گفتا: اين لبونُم
بگفتم: جان عاشق در کجايه؟ بخنديد از لب و گفتآ: زبونُم
خوشا امشب که مهمون شمايُم کبوتروار بر بون شمايُم
ترش‌، روئى مکن بر روى مهمون خداداند که فرداشُو کجايم
بلندبالا به بالات آمدم من براى خال لب‌هات آمدم من
شنيدم خال لبهات مى‌فروشى خريدارم به سودات آمدم من


همچنین مشاهده کنید