یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

یار بی پرده کمر بست به رسوایی ما


یار بی پرده کمر بست به رسوایی ما    ما تماشایی او ، خلق تماشایی ما
قامت افروخته می‌رفت و به شوخی می‌گفت    که بتی چهره نیفروخت به زیبایی ما
او ز ما فارغ و ما طالب او در همه حال    خود پسندیدن او بنگر و خودرایی ما
قتل خود را به دم تیغ محبت دیدیم    گو عدو کور شود از حسرت بینایی ما
جان بیاسود به یک ضربت قاتل ما را    یعنی از عمر همین بود تن آسایی ما
حالیا مست و خرابیم ز کیفیت عشق    پس از این تا چه رسد بر سر سودایی ما
هر کجا جام می‌آن کودک خندان بخشد    باده گو پاک بشو دفتر دانایی ما
نقد دنیا به بهای لب ساقی دادیم    تا کجا صرف شود مایه‌ی عقبایی ما
شب ما تا به قیامت نشود روز، که هست    پرده‌ی روز قیامت شب تنهایی ما
مگرش زلف تو زنجیر نماید ور نه    در همه شهر نگنجد دل صحرایی ما
دل ز وصلت نتوان کند، بهل تا بکند    سیل هجران تو بنیاد شکیبایی ما
ناتوان چشم تو بر بست فروغی را دست    ورنه کی خاسته مردی به توانایی ما


همچنین مشاهده کنید