جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ای پیر مغان شربتم از درد مغان آر


ای پیر مغان شربتم از درد مغان آر    وز درد من خسته مغانرا بفغان آر
چون ره بحریم حرم کعبه ندارم    رختم بسر کوی خرابات مغان آر
مخمور دل افروخته را قوت روان بخش    مخمور جگر سوخته را آب روان آر
تا کی کشم از پیر و جوان محنت و بیداد    پیرانه سرم آگهی از بخت جوان آر
از حادثه‌ی دور زمان چند کنی یاد    پیغامم از آن نادره‌ی دور زمان آر
ای شمع که فرمود که در مجلس اصحاب    اسرار دل سوخته از دل بزبان آر
ساقی چو خروس سحری نغمه برآرد    پرواز کن و مرغ صراحی بمیان آر
چون طائر روحم ز قدح باز نیاید    او را بمی روح فزا در طیران آر
رفتی و بجان آمدم از درد دل ریش    باز آی و دلم را خبر از عالم جان آر
خواجو بصبوحی چو می تلخ کنی نوش    عقل از لب جان پرور آن بسته دهان آر


همچنین مشاهده کنید