جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ای از حیای لعل لبت آب گشته می


ای از حیای لعل لبت آب گشته می    خورشید پیش آتش روی تو کرده خوی
در مصر تا حکایت لعل تو گفته‌اند    در آتشست شکر مصری بسان نی
شور تو در سر من شوریده تا بچند    داغ تو بر دل من دلخسته تا بکی
در آرزوی لعل تو بینم که هر نفس    جانم چو جام می به لب آید هزار پی
صبحست و ما چو نرگس مست تو در خمار    قم واسقنا المدامة بالصبح یا صبی
دلرا که همچو تیر برون شد ز شست ما    سوی کمان ابرویت آورده‌ایم پی
از ما گمان مبر که توانی شدن جدا    زانرو که آفتاب نگردد جدا ز فی
مجنون گرش بخیمه لیلی دهند راه    تا باشدش حیات نیاید برون ز حی
گل را چه غم ز زاری بلبل که در چمن    او را هزار عاشق زارست همچو وی
خواجو بوقت صبح قدح کش که آفتاب    مانند ذره رقص کند از نشاط می


همچنین مشاهده کنید