سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

آمد ترش رویی دگر یا زمهریر است او مگر


آمد ترش رویی دگر یا زمهریر است او مگر    برریز جامی بر سرش ای ساقی همچون شکر
یا می دهش از بلبله یا خود به راهش کن هله    زیرا میان گلرخان خوش نیست عفریت ای پسر
درده می پیغامبری تا خر نماند در خری    خر را بروید در زمان از باده عیسی دو پر
در مجلس مستان دل هشیار اگر آید مهل    دانی که مستان را بود در حال مستی خیر و شر
ای پاسبان بر در نشین در مجلس ما ره مده    جز عاشقی آتش دلی کید از او بوی جگر
گر دست خواهی پا دهد ور پای خواهی سر نهد    ور بیل خواهی عاریت بر جای بیل آرد تبر
تا در شراب آغشته‌ام بی‌شرم و بی‌دل گشته‌ام    اسپر سلامت نیستم در پیش تیغم چون سپر
خواهم یکی گوینده‌ای آب حیاتی زنده‌ای    کتش به خواب اندرزند وین پرده گوید تا سحر
اندر تن من گر رگی هشیار یابی بردرش    چون شیرگیر حق نشد او را در این ره سگ شمر
قومی خراب و مست و خوش قومی غلام پنج و شش    آن‌ها جدا وین‌ها جدا آن‌ها دگر وین‌ها دگر
ز اندازه بیرون خورده‌ام کاندازه را گم کرده‌ام    شد وایدی شد وافمی هذا حفاظ ذی السکر
هین نیش ما را نوش کن افغان ما را گوش کن    ما را چو خود بی‌هوش کن بی‌هوش سوی ما نگر


همچنین مشاهده کنید