سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

شب، شپ


شب آبستن است تا چه زايد سحر
رک: سحر تا چه زايد شب آبستن است
شب آبستن بوَد تا خود چه زايد٭
رک: ببين تا چه بازى کند روزگار
٭ يک امشب را صبورى کرد بايد ......................... (نظامى)
شبِ اول طلا، شب دوم نقره، شب سوم مس، شب چهارم چُس و فِس!
رک: مهمان تا سه روز عزيز است
شبِ اول قبر از همسايه مى‌پرسند
  نظير:
روز قيامت اول از همسايه مى‌پرسند
    ـ پرسش همسايه را از همسايه مى‌کنند
شب به نماز نافله، روز به کمين قافله!
عبارتى است در انتقاد از برخى زاهدان و سوداگرانى که عبادت ظاهر کنند اما در کسب و کار خرد تقلّب و دغل‌کارى نمايند.
    رک: شب نماز شبگير مى‌کند، روز آب تو شير مى‌کند
شب پنبه دانه دُرّ مى‌نمايد
رک: شب گربه سمور مى‌نمايد...
شبِ تاريک و ره باريک و دل تنگ (از جامع‌التمثيل)
  شب جنس مخر ز اهل بازار   هشدار که گربه شب سموره (روحانى)
شب چنانت کند به نادانى که بُز ماده را پرى خوانى
    رک: شب گربه سمور مى‌نمايد هندو بچّه حور مى‌نمايد
شب‌خيز باش تا کامروا باشى (از سخنان بزرگمهر)
رک: سحرخيز باش تا کامروا باشى
شب دراز است و قلندر بيکار!
  شب رفت و حديث ما به پايان نرسيد شب را چه گُنَه حديث ما بود دراز٭ (اميرخسرو دهلوى)
نظير:
     به پايان آمد اين دفتر حکايت همچنان باقى به صد دفتر نشايد گفت شرح درد مشتاقى
ـ شب کوته و تو ملول و افسانه دراز (شمس‌الدين نسفى)
ـ گر مجال گفت بودى گفتنى‌ها گفتمى
      ٭ مقتبس از بيت دوم رباعى زير سرودهٔ اميرخسرو دهلوى:
من بودم و دوش آن بت بنده‌نواز از من همه لابه بود و از وى همه ناز
شب رفت و حديث ما به پايان نرسيد شب را چه گنه حديث ما بود دراز
شبِ زفاف کم از تخت پادشاهى نيست به شرط آنکه پسر را پدر کند داماد
مقا: شب وصال کم از روز پادشاهى نيست (عبيد زاکانى)
شب سمور گذشت و لب تنور گذشت٭
رک: بر سر اولاد آدم هر چه آيد بگذرد
٭ شنيده‌اى تو که محمود غزنوى شب دى نشاط کرد و شبش جمله در سمور گذشت
يکى فقير در آن شب لب تنور گرفت لب تنور برآن مستمند عور گذشت
على‌الصباح بزد نعره‌اى که اى محمود .................... (از شاهد صادق)
عطّار نيشابورى در اسرارنامه مضمون فوفق را چنين سروده است:
شبى خفت آن گدائى در تنورى شهى را ديد مى‌شد در سمورى
زمستان بود و سرما بود بسيار  گدا با شاه گفت اى شاه هشيار
تو گر چه بى‌خبر بودى ز سرما فرا سر آمد امشب نيز بر ما
شب سياه و گاو سياه
علل و اسبابِ اشتباه از هر جهت جمع است
  شبِ عيد است و يار از من چغندر پخته مى‌خواهد! گمانش مى‌رسد من گنج قارون زير سر دارم (روحانى)
شبِ عيد گدا غنى است (از جامع‌التمثيل)
در شب عيد گدا هم سعى مى‌کند که به هر وسيله شده سور و سات زندگى را راه بيندازد
شبِ غريبان دراز است (از جامع‌التمثيل)
تنهائى و غربت غريب را رنج مى‌دهد و شب در نظرش طولانى و ديرگذر جلوه مى‌کند
شب قلعهٔ مرد است
    نظير: گريزان چو باشى به شب باش و بس که تا بر پى از پس نيايدْتْ کس (اسدى)
شب کرهٔ خر طاووس مى‌نمايد!
رک: شب گربه سمور مى‌نمايد...
شب کوته و تو ملول و افسانه دراز٭
رک: شب رفت و حديث به پايان نرسيد...
٭ شمعيّ و رخ خوبِ تو پروانه نواز لعل تو مفرحى است ديوانه گداز
در راه توام ز آن نفَسى نيست که هست ................ (شمس‌الدين نسفى)
  شب گربهٔ سمور مى‌نمايد هندو بچّه حور مى‌نمايد
نظير:
    شب کُرّه خر طاووس مى‌نمايد
    ـ شب پنبه دانه دُرّ مى‌نمايد
    ـ شب زن‌ها همه يک شکل هستند
    ـ شب چنانت کند به نادانى که بُز ماده را پرى خوانى٭
      ٭ مصحفى ست از شعر سنائى، اصل آن چنين است:
  مى‌ چنانت کند به نادانى که بز ماده را پرى خواني
شب نماز شبگير مى‌کند،روز آب تو شير مى‌کند!
نظير:
شب به نماز نافله،روز به کمين قافله
ـ سليمان بى ايمان،يک من آرد نيم من نان؟
شب وصال کم از روز پادشاهى نيست(عبيد زاکانى)
مقا: شب زفاف کم از تخت پادشاهى نيست
شب‌هاى چهارشنبه هم غش مى‌کند!(عا.)
(به استهزاء): عيوب فراوان ديگر هم دارد
    رک: عروس ما عيبى ندارد، کور است و کچل است و سرگيجه دارد!
شَبَه در بازار جوهريان جوى نيرزد
نظير:
چراغ در پيش آفتاب پرتوى ندارد
ـ شمع در پيش شمس نيفروزد
نـ منارهٔ بلند در دامنهٔ الوند پست نمايد (سعدى)
شَبَه‌فروش چه داند دُرّ ثمين را٭
نظير:
خر چه داند بهاء نقل و نبات
ـ قيمت زعفران چه داند خر؟
ـ قدر لوزينه خر کجا داند؟
ـ جگرفروش چه مى‌داند قدر و بهاء لعل درخشان را (قاآنى)
ـ قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهرى
٭ تو قدر فضل شناسى که اهل فضلى و دانش ........................... (سعدى)
شپش از هست ناخُنت هم هست٭
رک: خدا درد داده درمان هم داده
٭ ......................     کيک را گوش مال چون برجست (سنائى)
شپش شبى هفت بالين مى‌گردد


همچنین مشاهده کنید