یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

کسی کو خویش بیند بنده نبود


کسی کو خویش بیند بنده نبود    وگر بنده بود بیننده نبود
به خود زنده مباش ای بنده آخر    چرا شبنم به دریا زنده نبود
تو هستی شبنمی دریاب دریا    که جز دریا تو را دارنده نبود
درین دریا چو شبنم پاک گم شو    که هر کو گم نشد داننده نبود
اگر در خود بمانی ناشده گم    تو را جاوید کس جوینده نبود
تو می‌ترسی که در دنیا مدامت    بسازی از بقا افکنده نبود
وجود جاودان خواهی، ندانی    که گل چون گل بسی پاینده نبود
وجود گل به بالای گل آمد    که سلطانی مقام بنده نبود
تورا در نو شدن جامه که آرد    اگر بر قد تو زیبنده نبود
چه می‌گویم چو تو هستی نداری    تورا جز نیستی یابنده نبود
اگر خواهی که دایم هست گردی    که در هستی تورا ماننده نبود
فرو شو در ره معشوق جاوید    که هرگز رفته‌ای آینده نبود
در آتش کی رسد شمع فسرده    اگر شب تا سحر سوزنده نبود
فلک هرگز نگردد محرم عشق    اگر سر تا قدم گردنده نبود
هر آن کبکی که قوت باز گردد    ورای او کسی پرنده نبود
چه می‌گویی تو ای عطار آخر    به عالم در چو تو گوینده نبود


همچنین مشاهده کنید