شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت


هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت    کنون ماه تمامی ناتمامی آن چنان یارت
به آب دیده پروردم نهالت را چه دانستم    که بر هربی بصر بارد ثرم نخل ثمر بارت
هنوزت بوی شیر از غنچه‌ی سیراب می‌آید    که بود از شیره‌ی جانم غذای چشم خون‌خوارت
هنوزت دایه میزد شانه بر سنبل که من خود را    نمی‌دیدم به حال خویش و می‌دیدم گرفتارت
هنوزت نامرتب بود بر تن جامه خوبی    که جیبم پاره بود از دست خوی مردم آزارت
هنوزت طره در مرد افکنی چابک نبود ای بت    که من افتاده بودم در کمند جعد طرارت
هنوز از یوسف حسنت نبود آوازه‌ای چندان    که با چندین هوس بودم من مفلس خریدارت
کنون کز پای تا سر در لباس عشوه و نازی    ز عاشق در پس صد پرده پنهان است رخسارت
برون آتا فشاند محتشم نقد دل و جان را    به یک نظاره بر لطف قد و انگیز رفتارت


همچنین مشاهده کنید