شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

فریاد کز غم تو فریادرس ندارم


فریاد کز غم تو فریادرس ندارم    با که نفس برآرم چون همنفس ندارم
گفتم که در غم تو یاری کنندم آخر    چون یاریم کند کس چون هیچکس ندارم
ای دستگیر جانم دستم تو گیر ورنه    کس دست من نگیرد چون دست رس ندارم
گفتی به من رسی تو گر ذره‌ای است صبرت    کی در رسم به گردت کان ذره بس ندارم
چون در ره تو شیران از سیر بازماندند    تا کی دوم به آخر شیری ز پس ندارم
زهره ندارم ای جان گرد در تو گشتن    زیرا که در ره تو تاب عسس ندارم
در حبس کون بی تو پیوسته می‌تپم من    سیمرغ قاف قربم برگ قفس ندارم
عطار خاک راهت خواهد که سرمه سازد    بر فرق باد خاکم گر این هوس ندارم


همچنین مشاهده کنید