پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود


دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود    از گرستن دیده نتوانست یک ساعت غنود
مردم چشم مرا خون دل از سر می‌گذشت    گر چه کار دیده از خونابه‌ی دل می‌گشود
آه آتش بار من هر دم برآوردی چو باد    از نهاد نه رواق چرخ دود اندود دود
صدمه‌ی غوغای من ستر کواکب می‌درید    صیقل فریاد من زنگار گردون می‌زدود
از دل آتش می‌زدم در صدره‌ی خارای کوه    زانسبب کوه گرانم دل گرانی می‌نمود
هر نفس آهم ز شاخ سدره آتش می‌فروخت    هر دم افغانم کلاه از فرق فرقد می‌ربود
مطرب بلبل نوای چرخ می‌زد بر رباب    هر ترنم کز ترنم ساز طبعم می‌شنود
بخت بیدارم در خلوت بزد کای بی خبر    دولت آمد خفته‌ئی برخیز و در بگشای زود
من ز شادی بیخود از خلوتسرا جستم برون    سروری دیدم که فرقش سطح گردون می بسود
کار خواجو یافت از دیدار میمونش نظام    انتظاری رفت لیکن عاقبت محمود بود


همچنین مشاهده کنید