سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

با(۶)


بالاتنه که آباد شد پائين طغيان مى‌کند!
بالانشين کم خرج است
بزرگان و قدرتمندان عموماً همه چيز را به رسم هديه و تعارف دريافت مى‌دارند و لذا خرج چندانى ندارند.
بالاى دراز را خرد کم باشد ٭
رک: قامت بلند نشان حماقت است
٭ هر سرو که در بسيط عالم باشد شايد که به پيش قامتت خم باشد
از سروِ بلند هرگز اين چشم مدار ....................... (سعدى)
بالاى گود نشسته مى‌گويد: لِنگش کن!
نظير: نشسته بالاى کوه و مى‌گويد لنگ کن
بال چون بر هم خورد پرواز پيدا مى‌کند (بيدل)
نظير:
چنگ را تا نزنند نغمهٔ طرب برنيارد
- بانگ کوس از ضربت است و بوى عود از آذر است (قاآنى)
بال عقاب شد سبب آفت عقاب (سلمان ساوجى)
رک: 'دُم روبَه وبال روباه است' و 'از ماست که بر ماست'
بالين سرِ غريب خشتى باشد
رک: غريب شکسته دل است
با ما کج و با خود کج و با خلق خدا کج آخر قدمى راست بِنِهْ اى همه جا کج!
با ماه نشينى ماه شوى، با ديگ نشينى سياه شوي
رک: با بدان سر مکن که بد گردي
با مدّعى مگوئيد اسرار عشق و مستي٭
٭................... تا بى‌خبر بميرد در رنجِ خودپرستى (حافظ)
با مرد دغا نردِ دغا بايد باخت٭
رک: سوراخ کج ميخ کج مى‌خواهد
٭................................ تيغ کژ را نيام کژ بايد ساخت (طوطى نامه)
با مردم بى‌هنر دوستى مکن که مردم بى‌هنر نه دوستى را شايد نه دشمنى را (از قابوس‌نامه)
رک: اندر جهان چوبى هنرى عيب و عار نيست
با مردم زشت نام همراه مباش ٭
٭ ......................... کز صحبت ديگدان سياهى خيزد (سعدى)
با مردم زمانه سلامى و والسّلام٭
رک: از بلا دورى طمع دارى ز مردم دور باش
٭ خواهى که پايدار بمانى على‌الدّوام .................. (اشرف‌الدين)
با مردم مردم باش با آدميان آدم (از قابوس‌نامه)
بام روى آدم بيفتد، نام نيفتد٭
٭در اين مَثَل 'نام' به تعريض و کنايه به‌کار رفته و مقصود از آن 'بدنامى است'
با مسلمان مسلمان است، با يهودى يهودى، با هيچ کدام هر دو، با هر دو هيچ کدام
رک: بوجار لنجان است، از طرف باد بياد بادش مى‌دهد
با مشت نمى‌شود به جنگ سندان رفت
رک: آدم يک پيراهنه با آدم دو پيراهنه نمى‌تواند در بيفته
با من هم پلاس؟
رک: با همه پلاس، با ما هم پلاس؟
با نادان تواضع کردن آب به حنظل دادن است (منسوب به سقراط)
با نردبان به آسمان نتوان رفت
نظير:
با رسن به آسمان نتوان رفت
- نتوان شد به آسمان به رسن (عنصرى)
- نَتْوان به آسمان زره نردبان رسيد (کمال اسماعيل)
- به نردبان بر فلک نتوان رفت
- پل بر دريا نتوان بست
- دريا را با قاشق خالى نتوان کرد
رک: باد به جنبر نتوان بست
بانگ کوس از ضربت است و بوى عود از آذر است (قاآنى)
رک: بال چون بر هم خورد پرواز پيدا مى‌شود
با نور آفتاب چه باشد شرار ما ٭
رک: چراغ پيش آفتاب پرتوى ندارد
٭ با اختيار حق چه بوَد اختيار ما ............................(صائب)
با نيکوان نيکوئى کن که بدکردار را کردار بدِوى کفايت مى‌کند (غزالى)
با نيک و بد زمانه مى‌بايد ساخت ٭
رک: ببايد ساخت با هر ناپسندي
٭از هرزه به هر درى مى‌بايد تاخت ..............................(خيّام)
با وجود آفتاب اختر فناست
رک: آفتاب که درآمد ستاره نمى‌ماند
با هر دست بدهى از همان دست پس مى‌گيرى
نظير:
دست به دست سپرده است
- دست دست را مى‌شويد، دست هم برمى‌گردد رو را مى‌شويد
- کاسه داريم آرک اورک، تو پُر کنى من پُر ترک
- اگر کاسه دهى کوزه خورى تو
با هر کسى سلوک به نوعى است محترم
با هر که نشانى از هنر هست با محنت و رنج همنشين است (ابوالفرج رونى)
نظير:
با اهل هنر جهان به کين است مرد هنرى از آن غمين است (ابوالفرج رونى)
- يک هنرمند دل آسوده که ديد و که شنيد؟ (رعدى آذرخشى)
با هزار 'اگر' از يوسف خوشگل‌تر است!
با هم پير بشين و از هم سير نشين!
جمله‌اى که بر سبيل دعا به عروس و داماد يا زوج جوان گويند
با همه بلى، با ما هم بلى‌؟
نظير:
با همه پلاس با ما هم پلاس؟
- با همه کج کلاه با ما هم کج کلاه؟
- بازى بازى با ريش بابا هم بازى؟
- براى همه جيمبو، براى ما هم جيمبو؟(عامیانه)
با همه پلاس، با ما هم پلاس؟
رک: با همه بلى، با ما هم بلى؟
با همه کج کلاه با ما هم کج کلاه؟
رک: با همه بلى، با ما هم بلى؟
ببا همه هَوْش و بَوْشِت پاشنه نداره کُوشِت (عامیانه)
نظير:
پز عالى، جيب خالي!
- مشک خالى، پرهيز آب!
با همين پر و پارچين مى‌خواهى بروى چين و ماچين؟ (عامیانه)
رک: با همين ريش مى‌خواهى بروى تجريش؟
با همين دست و پاى نرم و نازکش مى‌خواهد از درخت سرکه شيره هم بالا برود!
با همين ريش مى‌خواهى بروى تجريش؟ (عامیانه)
نظير:
با همين پر و پاچين مى‌خواهى بروى چين و ماچين؟
- خرچنگ گفت: مى‌خواهم بروم هندوستان. گفتند: با همين دست و پاى کج و کوله‌ات؟
با يار آشنا سخن آشنا بگو٭
٭ ما محرمانِ خلوت انسيم غم مخور ...................(حافظ)
بايد برون کشيد از اين ورطه رخت خويش ٭
نظير: سفر کن ز جائى که ناخوش بوَد. (سعدى)
٭ ما آزموده‌ايم در اين شهر بخت خويش ......................(حافظ)
بايد، بى‌بايد!
نظير: بايد را بگذار دم کوزه آبش را بخور!
بايد راضى بود به رضاى خدا
بايد را بگذار دم کوزه آبش را بخور
نظير: بايد، بى‌بايد!
بايد زجان گذشت و پنا باد خرده کرد!
به خسيس يا ممسکى گويند که حاضر نباشد براى خرجى ناچيز و اندک دست به جيب بَرَد
نظير: پول است نه جان است که آسان بتوان داد
بايد گذاشت درِ کوزه آبش را خورد!
نوشته يا سندى بى‌ارزش است
نظير:
براى دم کوزه خوب است
- حواله روى يخ است
- بر يخ نويس و در آفتاب نِهْ
- به درد دکّان عطارى مى‌خورد!
- بُز هم آن را نمى‌خورد
بايد لنگ کفش کهنه‌اش را پيش حکيم برد!
رک: پشه لگدش زده است!
بايد متاع نيکو، دکّان ز هر که باشد (کاتبى)
رک: بنگر که چه گفت، ننگر که که گفت
بايست تا علف زير پايت سبز شود!
رک: آنقدر بايست تا علف زير پايت سبز شود
با يک تير دو نشان
نظير:
به يک گز دو فاخته
- به يک کرشمه دو کار
- هم زيارت است هم تجارت
- هم فال است هم تماشا
با يک دست دو هندوانه نمى‌توان برداشت
نظير:
به يک دست نتوان گرفتن دو بِهْ
- کس برنداشته است به دستى دو خربزه
- نه يک کس تواند که سازد دوکار که آن را پسندند ارباب هوش(اخلاق محسنى)
- دو هندوانه در يک بغل نگنجد
- به يک کلاه دو سر مشکل است پوشيدن
- هيچ کس ديدى به يک مضراب بنوازد دو ساز؟ (کليم کاشانى)
با يک گُل بهار نمى‌شود
رک: از يک گل بهار نمى‌شود
با يک نقطه زبان زيان است ٭
نظير:
محرم به يک نقطه مُجرم مى‌شود
- چو محرم شدى ايمن از خود مباش که محرم به يک نقطه مجرم شود(اسيرى مشهدى)
٭ بس سر که فتادهٔ زبان است ....................(ايرج ميرزا)
با يهودى يهودى است، با مسلمان مسلمان، با هر دو هيچ کدام، با هيچ کدام هر دو
رک: با مسلمان مسلمان است، با يهودى يهودى...


همچنین مشاهده کنید