یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

کاکل آن پسر ز پیشانی


کاکل آن پسر ز پیشانی    کرد ما را بدین پریشانی
حاصل ما ز زلف و عارض اوست    اشک چون خون و چشم چون خانی
شب اول چو روز دانستم    که کشد کار ما به ویرانی
ای به رخسار آفتاب دوم    وی به دیدار یوسف ثانی
در کمند توییم و می‌بینی    مستمند توییم و می‌دانی
عهد بستیم و نیستی راضی    دل بدادیم و هم پشیمانی
گر نیاییم یاد ما نکنی    ور بیاییم رخ بگردانی
دل به دست تو بود، بشکستی    تن به حکم تو گشت و تو دانی
حالم از قاصدان نمی‌شنوی    نامم از نامه بر نمی‌خوانی
اوحدی را ز درد درمان کن    که بنالد ز درد و درمانی


همچنین مشاهده کنید