سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

حکایت غافلی که از ابلیس گله داشت


غافلی شد پیش آن صاحب چله    کرد از ابلیس بسیاری گله
گفت ابلیسم زد از تلبیس راه    کرد دین بر من به طراری تباه
مرد گفتش ای جوانمرد عزیز    آمده بد پیش ازین ابلیس نیز
مشتکی بود از تو و آزرده بود    خاک از ظلم تو بر سر کرده بود
گفت دنیا جمله اقطاع منست    مرد من نیست آنک دنیا دشمنست
تو بگو او را که عزم راه کن    دست از دنیای من کوتاه کن
من به دینش می‌کنم آهنگ سخت    زانک در دنیای من زد چنگ سخت
هرک بیرون شد ز اقطاعم تمام    نیست با او هیچ کارم والسلام


همچنین مشاهده کنید